کانون فرهنگی مرکز اندیشه کوثر

دارای مجوز فعالیت از سازمان تبلیغات اسلامی استان خراسان رضوی
مشخصات بلاگ
کانون فرهنگی مرکز اندیشه کوثر

سلام علیکم
لاحول و لا قوه الا بالله
ان شاء الله با عنایت حضرت فاطمه سلام الله علیها، وبلاگ مرکز اندیشه کوثر زیر نظر تشکیلات محبان الزهرا (س) از تاریخ 7 اسفند 1399 مصادف با ولادت امام علی (ع) آغاز به کار می کند. امید است نگاه ویژه آن حضرت شامل حال این تشکیلات گردد و عنایات ایشان هادی و گره گشای راهمان باشد.
پروردگارا ما را برای خودت و برای راهت و برای نظام اسلامی و انقلاب مهدوی تربیت بفرما.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

با سلام و عرض ادب و احترام

به استحضار می رساند اولین شماره از نشریه مرکز اندیشه کوثر در قالب ویژه نامه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران و با موضوع محوریت تحولات منطقه غرب آسیا منتشر شد.

همچنین لازم به ذکر است این نشریه با تیراژ هزار نسخه در دو صفحه امروز در بین راهپیمایان بیست و دوم بهمن ماه توزیع گردید.

لینک دانلود جهت استفاده شما عزیزان به شرح ذیل قرار گرفته است:

 

لینک دانلود صفحه اول:

نشریه مرکز اندیشه کوثر صفحه یک شماره یک

 

لینک دانلود صفحه دوم:

نشریه مرکز اندیشه کوثر صفحه دو نشریه یک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۰۶
مرکز اندیشه کوثر

یکی از دوستان، بخشی از بیانیه سپاه پاسداران نسبت به آتش بس غزه را فرستاده بود و می گفت:

«این فتح مبین و پیروزی بزرگ که در آن اشاره شده ، مصداقاً یعنی چه؟ ما که هرچه می بینیم ، چیزی جز خرابی ، کشته شدن ، فلاکت مردم و شخم زده شدن غزه نیست.

قبول کنیم که شکست خورده ایم... »

پدیده های اجتماعی را می توان از زاویه نگاه های مختلف تحلیل کرد. بله ، میتوان با چنین عینک و زاویه نگاهی نیز تحلیل کرد اما این نگاه ، به شدت سطحی و ظاهربینانه بوده و اساساً متوجه ماجرا نشده است...

اما در زاویه نگاه راهبردی و دستگاه محاسباتی پروردگار، مهمترین مؤلفه ، «اراده انسانها» ست.

فتح بزرگ فلسطین این بود که توانست در مقابل وحشی گری شدید اسرائیل ، مقاومت کرده و اراده خود را بر آنها تحمیل کند. اساساً همانگونه که قرآن کریم می فرماید ، متعلق فتح و پیروزی ، ایستادگی و اراده انسان هاست ، نه مثلاً سالم ماندن خانه ها یا زنده ماندن انسانها، چون از سنخ «جنگ اراده‌ها» ست.

اراده اسرائیل ، نابودی حماس ، باز پس ­گیری اسرا با ابزار نظامی و در نهایت حذف جغرافیایی به نام فلسطین بود؛ اما این اراده پیش­نرفت ، چرا که مقاومت فلسطین و اراده آنها نگذاشت و این همان «فتح الفتوح فلسطین» است.

این همان زاویه نگاه امام خمینی به دفاع مقدس بود که فتح الفتوح جنگ را  «ساخت انسان­های مقاوم و با اراده» می دانست ، همان ها که توانستند اراده خود را بر صدام تحمیل کنند، با لحاظ همه خرابی ها و آسیب های ظاهری...  البته که این به معنای ندیدن کاستی ها و خطاها نیست ، بلکه حتی لازم و ضروری است.

سردار سلامی گفت : ما از جنگ آموخته‌ایم‌ هیچ ملتی خارج از مساحت ذهن و قلب شکست نمی‌خورد و پیروز نمی‌شود و پیروزی نیازمند باور قلبی به آن است.

همچنین سردار سلامی در خصوص قدرت نظامی ایران گفت: سامانه‌های دفاعی وقتی مطمئن عمل می‌کنند که اطمینان به پیروزی باشند. دنیا هم به این واقعیت پی برده است که برای اینکه جامعه‌ای را شکست دهند باید آن را با فروپاشی روحی و روانی مواجه کنند. وی در خصوص حادثه تروریستی پیجرهای لبنان گفت: صهیونیست‌ها با انفجار پیجرها که شبیه به سلاح‌های کشتار جمعی بود به دنبال فروپاشی روانی بود. آنها قصد داشتند با این عمل فرماندهی عملیاتی حزب الله را از میدان خارج و یک شکست همه جانبه را به آنها تحمیل کنند.

بنابراین تحلیل وقایع کف میدان ،  با تحلیل راهبردی متفاوت است.  اسراییل پیروز راهبردی نیست هرچند توفیقات داشته ولی آسیب هایش بیشتر است. برعکس ما در راهبرد شکست نخورده ایم ،  هر چند آسیب راهبردی هم دیده ایم. در مورد غزه قطعا شکست راهبردی برای اسراییل بوده است و در لبنان هنوز زود است اظهار نظر کنیم ، اما در سوریه پیروزی راهبردی برای اسراییل نیست ولی برایش گشایش راهبردی ایجاد شده و به جبهه مقاومت ضربه راهبردی وارد شده است. نتیجه اینکه در جنگ بالا و پایین برای همه هست...

ما با اختیار وارد جنگ نشدیم ،  شرایط حساس منطقه ما را وادار به ورود کرد ، پس باید به بهترین شکل نقش آفرینی کنیم. همچنین باید به فکر مشکلات داخلی هم بود ، در منطقه پتانسیل تغییر و تحولات سریع و پیش بینی نشده بسیار بالاست ، جنگ ادامه دارد و تا پایان راه زیادی مانده...

"جیمز فرانسیس برنز" وزیرخارجه دولت ترومن (طراح اصلی خاورمیانه جدید) همزمان با اعلام پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی و تأسیس سازمان ملل گفته بود «همه کشورهای اسلامی باید یا تجزیه یا نابود شوند تا تهدیدی برای غرب نباشند، و همه بازی برای ایجاد اسرائیل هم اولین قدم برای همین سیاست است». اکنون پس از حدود ۸۰ سال از بیان این سخن ، توافق اسرائیل با حماس نشان داد که آمریکا هنوز در اولین قدم خود درجا می‌زند و نتوانسته امنیت پادگان نظامی خود در منطقه را تأمین و تضمین کند! سه دلیل پذیرش آتش‌بس توسط رژیم صهیونیستی از نگاه "استیون کوک" تحیلیل گر ارشد روابط بین الملل آمریکا به شرح ذیل است:

۱- تعداد جنگجویانی که حماس قادر به جذبشان بود بیشتر از جنگجویانی بود که اسرائیل توان کشتن آنها را داشت.

۲- اسرائیل در یک درگیری چریکی ، بدون امکان خروج از آن ، در خطر غرق شدن بود.

۳- برخلاف انتظار مبنی بر کاهش تسلط حماس بر غزه پس از یحیی سنوار ، این گروه همچنان غزه را مدیریت می‌کرد.

دفاع از جان و ناموس را باید در مقیاس بزرگ و در دل دفاع از هویت اسلامی و اصل مقاومت سنجید؛ و الا حرکت امام حسین (ع) با اهل بیت و خانواده را نمی شود تبیین کرد.

پیروزی و شکست را باید در ساحت اراده ها و در بازه زمانی وسیع سنجید. و اگرنه همیشه جبهه حق در طول تاریخ شکست های ظاهری و مقطعی داشته ، کما اینکه پیروزی هایی هم داشته است. در مجموع وقتی از بالا نگاه می کنید متوجه می شوید که اراده قاهر برای کدام طرف می باشد.

منظور از اراده یعنی اینکه آمریکا و اسرائیل قبل از طوفان‌الاقصی (بر اساس برنامه معامله قرن) تصمیم به آغاز پاکسازی غزه در ۱۴ اکتبر و شروع جنایاتی که در ۱۵ ماه اخیر انجام دادند ، گرفته بودند تا برای همیشه پرونده فلسطین را ببندند؛ که اگر طوفان الاقصی رخ نمی‌داد چه بسا به اهداف خود یعنی نابودی کل مقاومت در منطقه و کشورهای اسلامی می‌رسیدند؛ اما اراده مقاومت با طوفان‌الاقصی آمریکا را از رسیدن به این هدف خود بازداشت و توافق آتش‌بس غزه نتیجه شکست اهداف آمریکاست! و این پیروزی بزرگی برای مردم و رزمندگان غزه است که با ایستادگی و صبر و اراده خود در یک جنگ وجودی خطر بزرگی را با دادن بزرگ‌ترین هزینه‌ها از سر منطقه دور کردند؛ هرچند برخی کشورهای منطقه قدر این جانفشانی را ندانستند و نمی‌دانند و در مقابل این همه جنایت سکوت و خیانت کردند! نتانیاهو فرمان اجرای این توطئه خبیثانه را یک هفته قبل از ۷ اکتبر در سازمان ملل صادر و ادعا کرد «۹۵ درصد اعراب با اسرائیل رابطه دارند و می‌ماند پنج درصد اهل غزه ، که آنها هم در این معادله هضم خواهند شد»! اما اکنون نه تنها نتوانستند مردم غزه را در معامله قرن خود هضم کنند، بلکه مجبور شدند به خواسته‌های همان ۵ درصدی از اعراب که غیرت و مردانگی در وجودشان موج می‌زند، تن دهند و با آنها سر میز مذاکره بنشینند و توافق نامه امضا نموده و اسرا را تبادل کنند!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۳ ، ۱۰:۵۸
مرکز اندیشه کوثر

برای هر موضوع یا رویداد باید سه محور در نظر گرفته بشود

الف) توصیف: بررسی و بیان موضوع یا رویداد به صورت سطحی

ب)تحلیل: تعیین این رویداد به عنوان یک کل و تقسیم آن به اجزاء کوچک تر و بررسی آن ها و رابطه ی بین آنها

ج) تفسیر: رسیدن به یک استنباط واحد با کنار هم قرار دادن آن بررسی ها

و اما پیش نیاز های فردی مورد نیاز برای انجام این عمل و تحلیل چیست؟

1.جهان بینی توحیدی 

2.درک پیچیدگی های زمانه

3.کسب آگاهی دینی و تاریخی (با انس با قرآن و ادعیه _ مطالعه زندگانی پیامبر اکرم و اهل بیت _ مطالعه تاریخ معاصر _ مطالعه تاریخ غرب _ مطالعه آثار قوی و گفت و گو با انسانهای صاحب نظر و فاضل)

4.توجه به خودسازی معنوی

5.آزاد اندیشی

6.شجاعت در فهم

7.توجه به خطوط قرمز (پرهیز از: مواضع خلاف قانون _ رفتارهای قبیله گرایانه _ مواضع خلاف وحدت _ مواضع خلاف آرامش _ مواضع دشمن شاد کن)

برای داشتن تحلیلی جامع باید دو محور موارد ایجابی و موارد سلبی را مورد توجه قرار داد تا به وسیله این فنون به مهارت لازم رسید:

موارد ایجابی (که به صورت توأمان باید به کار انداخت) عبارتند از :

1-کل نگری

2-ملاحظه نسبت آرمان‌ها و واقعیت ها

3_ملاحظه نسبت تکلیف و نتیجه

4-لحظه شناسی

5-تحلیل همزمان نقاط قوت و ضعف در مسائل

6-التزام به شاخص ها 

7-مفهوم سازی و توجه به دلالت الفاظ بر معانی

8-تأمل در افکار بازیگران سیاسی

9-اصلی و فرعی کردن مسائل

10-شنیدن همه سخنان و انتقادها و انتخاب بهترین

11-شناخت نقشه دشمن

موارد سلبی (که به صورت دائمی باید از آنها در تحلیل پرهیز کرد) عبارتند از:

1-عدم برخورد سطحی با مسائل

2-پرهیز از واقعیت پنداری

3-پرهیز از لجاجت

4-پرهیز از مغالطه گری

5-عدم پیش‌داوری و نگاه جانبدارانه

6-پرهیز از آسان پنداری

7-راحت طلب نبودن

8-تردید نکردن

9-پرهیز از عصبانیت

که ان شاء الله منتج به شناخت مسیر حق خواهد شد.

بر اساس نگرش امام خامنه ای

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۳ ، ۲۱:۲۶
مرکز اندیشه کوثر

۱. بزرگ‌ترین تهدید برای ایالات متحده آمریکا نه چین، بلکه صلح است.

۲. صلح جهانی به امپراطوری دلار آمریکا که بر پایه جنگ، اقتصاد جنگی و تجارت جنگی بنا شده، پایان خواهد داد.

۳. زمانی که در جهان صلح برقرار باشد، آمریکایی‌ها گم خواهند شد.

۴. نمی‌دانند چه کنند، زیرا بسیاری از کسانی که تنها به دلیل تحریک جنگ‌ها و استفاده از ابزارهایشان فعالیت می‌کنند، بیکار خواهند شد.

۵. مجمع صنعتی نظامی به‌طور کامل از کار خواهد افتاد.

۶. تمام پایگاه‌های نظامی آمریکا در جهان، همچنین تمام ناوهای هواپیمابر، هواپیماهای نظامی، موشک‌های بالستیک قاره‌پیما و سلاح‌های کشتار جمعی و همه صنایع پشتیبان جنگی زائد خواهند شد.

۷. بیکاری مشکل شماره یک در ایالات متحده خواهد شد وقتی که ماشین جنگی آمریکایی به دلیل ناکارآمدی بیکار شود، تمامی کارمندان آژانس اطلاعات مرکزی (CIA) بیکار خواهند شد.

۸. تمامی اخبار جعلی درباره تهدیدها و دشمنان به جوک تبدیل می‌شود.

۹. بودجه نظامی حدود یک تریلیون دلاری ایالات متحده بدون جنگ و بدون دشمن کاملاً گران خواهد بود.

۱۰. زمانی که در جهان صلح برقرار است، آمریکایی‌ها مجبور خواهند بود برای خودشان شغل ایجاد کنند تا دوباره خود را به‌عنوان افراد مسئول و نه به‌عنوان مروجان جنگ و قاتلان، و نه به‌عنوان تجار جنگ مفید نشان دهند.

۱۱. هیچ‌کس ماشین جنگی گران را نمی‌خرد و نیازی به نیروهای نظامی که به‌عنوان متحدان شناخته می‌شوند، وجود نخواهد داشت.

دولت آمریکا توافق‌نامه صلح اخیر بین ایران و عربستان سعودی که با میانجی‌گری چین بسته شد را محکوم کرد و آن را تهدیدی برای منافع آمریکا خواند.

دولت آمریکا کاملاً آماده است تا این توافق‌نامه صلح را بشکند.

اینگونه است که دولت آمریکا (نه اکثریت بی‌گناه مردم آمریکا) کاملاً آماده است تا جنگ یا عدم جنگ را آغاز کند و مخالف صلح است.

صلح برخلاف منافع دولت آمریکاست، امپراطوری شروری که با جنگ و بی‌ثباتی تغذیه می‌شود و برای کشتار و تخریب در جنگ‌ها سلاح می‌فروشد.

دولت آمریکا پیشنهاد چین برای آتش‌بس در اوکراین و آغاز مذاکرات صلح را محکوم کرد و همچنین اعلام کرد که هیچ توقف آتش‌بسی وجود نخواهد داشت.

مردم جهان به شرارت دولت آمریکا بیدار شده‌اند، همه غیر از دولت آمریکا خواهان صلح هستند!!

فقط کورها و احمق‌ها هنوز از دولت آمریکای شرور و مروج جنگ و روش‌های شیطانی آن حمایت می‌کنند.

نویسنده چینی: چوا چین لینگ

۲۴ مارس ۲۰۲۳ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۳ ، ۲۰:۴۵
مرکز اندیشه کوثر

در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» نوشته رهبر انقلاب سه گروه به عنوان دشمنان اسلام معرفی شده اند:

۱.مرفهین (مترفین)

۲.خاخام‌ها، کشیش‌ها و آخوندهای درباری (احبار و رهبان)

۳.تروریست‌ها، بزن بهادرها (ملأیین) واضح است که ابزار برخورد با شعبان بی‌مخها برخورد نظامی و امنیتی است،

اما! اما! اما!

 ابزار مناسب رویارویی با سرمایه دارها و آخوندهای درباری دشمن چیست؟

در مورد جنگ اقتصادی و رسانه (جنگ بیرون میدانی) رهبر معظم انقلاب فرمودند اگر جنگ “تحریف” را نبازید جنگ “تحریم” را نمی‌بازید، که اشاره به اهمیت این موضوع دارد!

استراتژی جبهه باطل در رویارویی با جبهه حق از چه اجزا و ترتیبی تشکیل شده است؟

الف) جنگ و تحریم اقتصادی تحریم ایران، یمن و سایر مخالفان امپریالیسم جهانی

نسخه:

اقتصاد مقاومتی و تولید درون زا و تولید محور مردمی، نه دولتی یا سرمایه داری

ب) جنگ خبری و روانی (رسانه) در چند گام

گام اول : حصر خبری و تحریف واقعیت‌های ایران و اسلام در قالب پروژه‌های ایران هراسی و اسلام ستیزی

گام دوم : دشمن همواره جنگ حق و باطل را با دوگانه های حزبی عوض می‌کند به گونه ای که امروزه خطی خبری تاکید دارد که مردم اسرائیل پیوندهای تاریخی عمیقی با ایرانیان دارند!

گام سوم : پوشاندن فسادهای سنگین (علو کبیر) به وسیله تحریف (آیه ۴ اسرا)

گام چهارم : بزرگنمایی از مشکلات موجود در جبهه حق اعم از اقتصادی ، اجتماعی ، امنیتی و غیره در زمان ما طوری سنگین شده که گمان می‌کنیم همه ایرانیان هر شب گرسنه می‌خوابند یا تصور میکنیم ایران بدترین کشور جهان است!

نسخه:

راهبردهای مقابله با جنگ رسانه ای:

اول:تقسیم کار و انجام کار قرارگاهی و تشکیلاتی

نباید تمام مؤمنین درون پیام رسان های داخلی صرفاً به عنوان پناهگاه استفاده نمایند، بلکه آن‌هایی که توانمندی جنگ رسانه‌ای دارند بایستی در توییتر، اینستاگرام و سایر فضاها به تقابل با دشمن بپردازند!

دوم: شبکه سازی مؤمنین در جامعه و رساندن پیام جبهه حق به افرادی که ما را بیش از نظام اسلامی باور دارند!

مثلاً بسیاری از مردم صدا و سیما را قبول ندارند اما اگر گزاره‌ای را از ما بشنوند به سادگی می‌پذیرند. این قدرت شبکه و دسترسی ما به جامعه است.

سوم: استفاده از فرصت روایت اول در تمام نبردهای رسانه ای

به عنوان نمونه تعلل یکی از دستگاه‌های امنیتی در ارائه مستندات فوت مهسا امینی ما را دچار چالشی ملی در سال ۱۴۰۱ نمود. اگر آن روز روایت اول را ارائه داده بودیم، رسانه‌های بیگانه آن مسائل را در کف خیابان به وجود نمی‌آوردند. و این درحالیست که جنبش حماس با وجود محدودیت‌های غیر قابل مقایسه با شبکه رسانه‌ای امپریالیسم، توانست تحریف‌های احتمالی اسرائیل را در طوفان الاقصی با فیلم‌های مناسب پاسخ دهد و روایت اول را از آن خود کند.

چهارم: استفاده از قواعد همه فهم در نبرد رسانه‌ای از جمله تفکر انتقادی مثل استفاده از تناقض‌های موجود در فضای رفتاری جبهه باطل.

به عنوان مثال از سلبریتیها باید بپرسیم چرا برای فوت مهسا امینی صدها توییت زده‌اید ولی برای نسل کشی آشکار در فلسطین سکوت نموده‌اید؟ شاید بگویند آنجا کشور بیگانه است. در پاسخ میگوییم شما جرم یهودی را نادیده می گیرید ولی اتهام مسلمان را بدون اثبات می پذیرید؟

یا چرا ورزش روسیه را به دلیل تجاوزگری به اوکراین تحریم کرده‌اید ولی ورزش رژیم صهیونیستی را به خاطر نسل کشی تحریم نمی‌نمایید؟

برگرفته از سخنان شیخ ناصر یوسفی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۲۲:۴۱
مرکز اندیشه کوثر

چند سوال:

چرا عرضۀ روایت پیشرفت را نداریم؟

چرا دست آوردهای فکر انقلابی همیشه مکتوم می‌ماند و ذهنیت مردم نسبت به فکر انقلاب همواره منفی است؟

چرا حتی جبهۀ‌ انقلاب نگاه مثبتی به عملکرد جریان انقلابی ندارد؟

چرا نمی توانیم خطاهای نظری و عملی و فکرها و عملکرد خطرناک جریان مقابل را به خوبی ترسیم کنیم؟

چرا شکستها و ضعفها و حتی پلشتیهای جریان بی‌انقلاب یا ضدانقلاب همه کمال است و کمالات جبهۀ انقلاب همگی بی‌ارزش یا زشتی و عار؟

آیا رسانه در دست ما نیست؟

چرا برخی بدون دقت چنین تصوری از صحنه دارند؟

مشکل این لال‌بودگی در کجا است؟

چرا این مشکل (هر چه که هست) بعد از این همه ضربه خوردنهای ما کماکان پابرجاست؟

و اما پاسخ:

زیرا تصویر ذهنی روشن و مشترکی از فکر انقلابی نداریم. هم کار اندیشه می خواهد و هم کار رسانه. انقلاب چیست؟ انقلابی کیست؟ پس نمی توانیم مقایسه ای بین افکار سنتی و انقلابی، یا مدرن و انقلابی و ... داشته باشیم.قطعا مقایسه بین دستاوردها هم ممکن نیست.

این فضا خوراک لاشخورهای سیاسی و پروژه بگیرهاست تا بنشینند و مصادره کنند، روایت جعلی بسازند، وارونه کنند، انقلابی ها را ببرند در مارپیچ سکوت و ...

این جا رسانه داریم با صد هزار کارمند ولی چون ماقبل آن اندیشه و برنامه نیست، کاربری خوبی هم به ما نمی دهد. در تاریخ مدرن، هم لیبرال ها دوره انقلابی گری داشتند و هم سوسیال ها. و هر کدام مثلا در اقتصاد یا حکمرانی و ... حرف ها و برنامه هایی داشتند و خروجی کارهایشان مشخص شده و روی همه این ها مطالعه گردیده است. به عنوان مثال بعد از انقلاب اسلامی تا الآن ما هم اقتصاد دولتی و هم سرمایه داری و اندکی تعاونی داشتیم که دو مورد اول در مبنا با اقتصاد اسلامی زاویه دارند اما! اما! اما! جالب اینجاست که مجری همه اینها مدعیان انقلابی گری بودند. نتیجه اینکه فعل غیر انقلابی با فاعل انقلابی، آنهم با کلی پیامد مثبت و منفی را به نام انقلاب بنویسیم یا غیر از انقلاب؟

از این معانی باید شروع کنیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۳ ، ۲۳:۴۹
مرکز اندیشه کوثر

دو نگاه به موازات در برخورد با اسراییل هست که در اصل تقابل همنظر هستند ولی در نوع تقابل متفاوت.

نگاه اول می‌گوید نتانیاهو نیاز به جنگ فرامرزها دارد تا بتواند با اجماع سازی جهانی برای حیات سیاسی خود وقت بخرد؛ لذا هرگونه حرکت حساب نشده و حمله نظامی کلاسیک و آشکار را بازی در زمین اسراییل می داند.

نگاه دوم اما می‌گوید حساب شده بزن نه فقط با تیراژ بالای موشک و پهباد؛ بلکه با تحریم، بستن کریدورها، جنگ اطلاعاتی، ترور، باز کردن جبهه های جدید، سایبری و ... در موقعیت های دقیق.

مسئولان ما در لحظه تصمیم می گیرند، ولی ما بعد از وقایع تحلیل می کنیم. کار مسئولان گاهی درست و گاهی غلط از آب در می آید که این طبیعی است ولی اینکه ما هم نقدی نداشته باشیم غلط است، در نتیجه باید حواسمان جمع باشد که حتما در همراهی با جبهه مقاومت انتقاد کنیم.

دشمنان ترکیبی بازهای حرفه ای هستند؛ موساد همواره بسیار قوی کار می‌کند طوریکه شما متوجه آن نمی‌شوید و در دهه های اخیر فرودی در عملکردشان مشاهده نشده است، حال آنکه در داخل کشور به خاطر جنگ قدرت، برخی مسئولان و مقامات بلند پایه مانند آب خوردن حفاظت اطلاعات سپاه را جوان مرگ می کنند ! و کسی نمی تواند نقدی به باعث و بانی اش داشته باشد...

جبهه مقاومت در حوزه های نفوذش با مردمی کار می‌کند که دولت های فاسد، بی عدالتی، فقر و بی عرضگی بخش روزمره زندگیشان شده است! ربط آن چیست؟ اینکه از درون این کشورها بخاطر ضعف اعتقادی کرور کرور جاسوس به استخدام در می آیند و مثل پوست پیاز مجاهدان مظلوم را می فروشند ولی در طرف مقابل یک پادگان نظامیست که انصافا به لحاظ مدیریت جامعه خیلی حساب شده تر و منسجم تر از کشورهای جبهه مقاومت پیش می روند! ایدئولوژیک تر هستند! متعهدتر هستند! پروتکل های امنیتی بسیار شدید، آموزش های همگانی دقیق و ... نفوذ به درون آنها را سخت تر کرده است.

باید دید حزب الله لبنان چرا اینقدر در پشتیبانی بد عمل کرده که این طور مبتلا به نفوذ دشمن شده است!!! باید دید چرا فرماندهان حزب الله در این شرایط حساس بدون رعایت اصول امنیتی و حفاظتی دور یک میز می نشستند و جلسه برگزار می کردند!!!

درک دشمن از عرصه های نوین نهادینه تر می باشد و این درحالیست که ما هنوز در بدنه نظامی هم از این عرصه ها تلقی هالیوودی داریم نه واقعی؛ اتصال آنها به قدرت های جهانی بی نظیر بوده که در نتیجه در نقطه مقابل دهها کشور در حال پشتیبانی های مختلف از اسراییل هستند! با این حساب آنها دست ما را خوانده اند که دنبال استراتژی برق آسا نیستیم بلکه دنبال نبرد فرسایشی هستیم که با حداقل تبعات و هزینه، بیشترین خسارت را به آنها بزنیم. بنابراین در این شرایط اسراییل دنبال استراتژی های برق آسا و فلج کننده رفته است تا خودش را از فرسایش نجات دهد. در نتیجه بی محابا و ترکیبی عمل می‌کند و چون بحث وجودی برایش مطرح است خط قرمزی را رعایت نمی کند...

و اما راهکار این است که ما باید همه جوره حواسمان جمع باشد و مرتب بدل بزنیم، غیر قابل پیش بینی باشیم، ترکیبی و فعالانه عمل کنیم ولی در برهه اخیر اینطور نبودیم. نوعا قابل پیش بینی شدیم...

القصه از هر ابزاری و هر نگاهی میخواهیم برخورد کنیم، باید سریعتر تصمیم بگیریم تا فرصت بازدارندگی از دستت نرود، ناامیدی ایجاد نکنیم، فقط تهدید کنیم بدون اقدام های عینی هیچ فایده ای ندارد.

باید برگ جدید رو کنیم تا ضمن خروج از وضعیت فعلی، در افکار عمومی هم برد داشته باشیم...

در آینده نزدیک جنگ گسترده خواهد شد، امیدوارم ایمان و عمل ما طوری باشد که ضمن کسب نتایج پیروزمندانه در میدان، تبعات جامعه شناختی خوبی برای کشورمان داشته باشد و قدری از این فضای آلوده فعلی فاصله بگیریم

(آنگاه که طبل جنگ نواخته شود مرد از نامرد شناخته می شود)

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۳ ، ۰۰:۰۵
مرکز اندیشه کوثر

چیزی که نیست...

چیزی که هست رقابت جناحی برای حواله تقصیر سقوط اسد به گردن فرماندهان است.

چیزی که هست نقد ذهن رمانتیک ظریف و همفکرانش از اختلافاتی جزئی است که با چند دور مذاکره و بده بستان حل می شود! پالس های متعدد ضعف بدتر از سال ۹۲ که در این شرایط جنگی، بوی عقلانیت نمی دهد.

و دیگر روایت هایی که هست ...

اما چه چیزی که نیست:

روایتی قابل فهم برای همه ایرانیان از سقوط حکومت ۵۰ ساله بعث در سوریه ! [برای ملت و سرانی که در تاریخ تنبل هستند و همه چیز را در قاب مقایسه صوری شرایط خود با دیگر ممالک فهم می کنند و همیشه دنبال اسطوره ای می گردند که حل مشکلاتشان را گردن بگیرد]

ملت! حزب اللهی، اصلاحطلب ، اصولگرا ، مخالف نظام، دهک بالا و پایین!

اگر مشکل بشار الأسد بود، پس چرا کمتر از چند ساعت از سقوط حکومت ۵۰ ساله این خاندان، سنگین ترین حمله اسراییل به زیرساخت های سوریه را از سال ۱۹۷۴ به این سو انجام شد؟

جواب:

مشکل غرب و رژیم صهیونیستی، بشار اسد نیست، بلکه بازیگری به اسم سوریه است با همین جغرافیا، همین اقوام و مذاهب، همین زیرساخت ها و با همین تجربه زیست تاریخی جمعی خاص خودشان که آنها را تبدیل کرده به قاب عکسی بنام سوریه و اتفاقا با غایبی بایگانی شده در تاریخ، بنام حزب بعث!!

و چند نکته:

۱. مشکل گروه های سلفی و ملی و قومیت ها در [چیزی که نمی خواهند]

بشار اسد بود ولی در [چیزی که می خواهند] بلاتکلیف است و در همین ۲۴ ساعت اول صدای درگیری کرد و عرب در شمال به گوش می رسد!

۲. و اتفاقا تنها چیزی که برای روسیه ، غرب، ترکیه و اعراب مهم نیست خیر جمعی مردم سوریه و امنیت ایشان است. ایده آل شان، سوریه ای ضعیف است که بتوان از آن به نفع خود کیسه بدوزند یا سوریه ای با دیکتاتوری مطلقه که همراستای منافع قدرت ها باشد. کسی که الفبای سیاست نداند ولی مترسک شناس باشد، شعار دموکراسی خواهی جلاد سابقا داعشی او را خام نمیکند. [پروپاگاندای رسانه ای غرب که بن لادن و زرقاوی را لولو کرده بود، از شاگرد ایشان یعنی جولانی کاریزما می سازد!]

۳. و البته بدبخت ملتی که ناامید بشود؛ انتظار حرکت بر اساس عقلانیت جمعی از او نداشته باشید! مخصوصا اگر بجای ذهن تاریخی ، رسانه پذیر باشد! دولتمردان کشورهای منطقه که خیال سهمی بیشتر از کیسه آینده منطقه دارند، می دانند خاورمیانه جدید در فاز عملیاتی است؟ به نظرتان چقدر زمان دارند که شیرفهم بشوند؟

تعارف نکنیم! چقدر این جواب ها در مورد باقی کشورهای منطقه از جمله ما قابل تطبیق است؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۳ ، ۱۲:۰۶
مرکز اندیشه کوثر

* قبل نوشت:کلیات داستان واقعی است اما ماجرا و اعداد ذکر شده برای قابل هضم تر شدن، تغییر کرده است و این یک مثال برای کل جامعه جهانی می باشد.

در اواسط قرن ۱۷ میلادی یک معدن طلا و کارخانه که استخراج ناخالصی از طلا را انجام می داد با حداقل هزار کارگر مستقیم و غیر مستقیم توسط چند شریک اداره می شد.

به علت شروع فعالیت جنبش های کارگری و همچنین افزایش هزینه های زندگی در اواسط قرن ۱۷ میلادی، این کارگرها دست به اعتصاب زده و خواهان افزایش حقوق از روزی ۷۰ دلار به ۱۳۰ دلار شدند و شرکای صاحب معدن را به استعفا، تخریب ابزار و ساختمان ها و حتی قتل و ضرب و شتم تهدید کردند.

شرکا در یک جلسه دور هم جمع شدند تا تصمیم بگیرند چگونه باعث افزایش سوددهی معدن و کارخانه شوند و با کمترین ضرر ممکن، حقوق کارگران را افزایش دهند.

پیشنهادهایی که در آن جلسه بیان شد، عبارت اند از:

1. افزایش تولید به وسیله افزایش ساعت کاری یا استخدام کارگر جدید (حقوق پرداختی بیشتر برای کارگرهای اضافه یا اضافه کاری و کوتاه شدن عمر معدن)

2. خرید معدن جدید (هزینه بسیار زیاد و ریسک بالا برای بهره برداری مطلوب)

3. تعدیل نیرو (کاهش تولید و بازدهی)

4. افزایش بازدهی معدن با خرید ابزار جدید و قوی تر( هزینه گزاف برای خرید ابزار و کاهش عمر معدن)

5. گرفتن وام ( سود بالا و غیر عقلانی)

6. گران تر فروختن طلا یا کاهش عیار آن ( کاهش مشتری به علت بازار رقابتی )

هرکدام از این راهکارها باعث بالا بردن سود معدن و در عین حال باعث افزایش هزینه، زمان بری زیاد، یا کاهش فروش می شد.

اما هریک از شرکا با توجه به منافع خودش بر یکی از این روش ها پافشاری می کردند و این موضوع باعث درگیری شدید میان شرکا شد تا جایی که کارگران به عنوان وساطت تا حدودی از حق خود کوتاه آمدند

در تمام این مدت و درگیری ها یکی از شرکا به نام آقای جان دیویس راکفلر بنیان گذار شرکت راکفلرها ساکت بود.

اما او با یک پیشنهاد همه ی شرکا را حیران کرد.

اما پیشنهاد عجیب راکفلر چه بود؟

الف. با توجه به قبول کارگر ها به حقوق 100 دلاری، این مبلغ به آن ها پرداخت شود.

ب. مابقی 30 دلار از 130 دلار، که قرار بود به کارگر ها داده شود را به صورت یک جا برای 6 ماه به راکفلر بدهند.

ج. او متعهد شد در طی شش ماه با همین 30 دلارها کاری کند که هر کارگر از 100 دلار حقوق خود 50 دلار آن را با دست های خودش به شرکا پس بدهد.

د. اگر طرح راکفلر موفق بود علاوه بر سهم خودش 30 درصد سود حاصل از این 20 دلار برای او بشود و اگر ناموفق بود راکفلر از سهم خودش در معدن و کارخانه باید ضرر بقیه شرکا در طی این 6 ماه را پرداخت کند.

این پیشنهاد که یک بازی برد برد برای همه شرکا به جز راکفلر بود بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

راکفلر با آن سی دلار ها طی این شش ماه چه کرد؟

افتتاح کاباره، قمارخانه، مشروب فروشی، دکه سیگار فروشی، مغازه فست فود، رستوران های مختلف و دکه های نوشابه فروشی مخصوص کارگران...

با این کار علاوه براینکه کارگران انرژی و شادابی بیشتری برای کار کردن داشتند، کمتر مرخصی برای استراحت و دیدن خانواده هاشون می رفتند و نصف حقوق دریافتیشون رو هم با یک واسطه دوباره به شرکا بر می گرداندند.

همزمان آقای راکفلر دید که :

اول. افرادی که الکل و نوشابه زیاد می نوشیدند، سیگار میکشیدند، کاباره و فاحشه خونه میروند... در آینده دچار انواع بیماری ها از قبیل سرطان، مشکلات کبدی ، بیماری های تنفسی، بیماری های قلبی، قند، چربی، بیماری های مقاربتی و... خیلی بیماری های دیگر می‌شوند؛ پس با دکترها و داروسازهای مربوط به این بیماری ها شریک شد و سهامشان را خرید.

دوم. از آن طرف همزمان با کمپانی های نوشابه سازی، روغن گیری، با کاباره دارهای بزرگ، سیگارسازی ها ، مزارع انگور ، مزارع تنباکو و ... و هرچیزی که با این صنایع مرتبط بود هم شریک شد و سهامشان را خرید.

سوم. به مرور زمان طبقه کارگر فقیرتر و شرکای معدن طلا به خصوص آقای راکفلر هرروز پولدارتر می شدند. کارگرها وقتی پا به سن می گذاشتند از کار افتاده می شدند و تازه علاوه براینکه حقوقی دریافت نمی کردند باید اندک پس انداز و حقوق بازنشستگیشون را خرج دوا و درمان می کردند که بازهم غیر مستقیم آقای راکفلر برنده این بازی بود.

چهارم. حتی برای فرار از پرداخت مالیات، بخش اندکی از پول هایی که از کارگرها دریافت شده بود را به صورت قطره چکانی در قالب سازمان های خیریه به اون ها پس می دادند ولی در عوض از پرداخت مالیات های فوق سنگین معاف می شدند.

و این داستان هنوز هم در دنیا جریان دارد و بیشتر مردم هرروز فقیرتر می‌شوند تا یک جمعیت یک درصدی هرروز پولدار و پولدارتر بشوند و شوخی هم نداریم که پول قدرت می آورد و آن یک درصد بر کل مردم و دولت ها در حال حکومت کردن‌هستند.

در جهان بیشتر داورسازی ها، بیمارستان ها، شرکت های غذا و نوشیدنی سازی، شرکت های مشروب سازی، صندوق های بازنشستگی، دانشگاه ها، خیریه ها و... همگی در کمال تعجب دست صه.یونیزم جهانی می باشد...( صهیونیزم یک تفکر است نه دین ، یک نفر  ممکن است بی خدا باشد ولی در عین حال صه.یونیزم هم باشد)

به همین دلیل یک روزنامه نگار ایتالیایی به نام کارلو کلودی در قرن 18 میلادی داستان شخصیت پینوکیو و ماجرای شهربازی معروفش را که تبدیل به خر می شدند ساخت.

کلودی قصد داشت تا به ما بفهماند که تمام این لهو و لعب ها (قمار، بازی، مشروب، سیگار که توی انیمیشن هم به آنها اشاره شده) برای خر کردن و بیگاری کشیدن از ماست.

کلودی مجبور شده زیرکانه داستانش را باب میل صه.یونیزم ها بسازد تا اثرش دیده و تبلیغ شود و مفهوم برده داری نوین را هم به مخاطب خودش که بیشترشان کودکان و نوجوانان هستند برساند.

حداقل 30 درصد داستان پینوکیو اصلی درباره همان شهربازی است ولی هرچه نسخه های جدید از پینوکیو درحال ساخته شدن هست ، شهربازی کمرنگ و کمرنگ تر شد تا جایی که در دو فیلم آخر پینوکیو دیگر اثری از شهربازی نبود و اثر آخر هم که کلا در فضای جن و پری بود.

تمام

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۳۰
مرکز اندیشه کوثر

هارون هیوبی عکاس نشریه نشنال جئوگرافیک وقتی به کمپ رزرو پانگریج رفته بود، بومیان لاکوتا او را برادر یا عمو خطاب می‌کردند. اما هیوبی خوب می دانست که در هر شرایطی یک  واشیچو است. واشیچو در ادبیات لاکوتاها به افراد غیر سرخ پوست می‌گفتند، اما معنی دیگری هم دارد که آن به معنای «کسی است که بهترین قسمت غذا را برای خود برمی‌دارد.» هیوبی وقتی باخود فکر کرد که سفیدها مدرسه‌های خصوصی دارند، امکانات رفاهی دارند، پول توی جیبشان دارند، خوب می‌فهمید لاکوتاها همه چیزشان را باختند تا سفید پوستان برنده باشند! و این فقط در مورد مردم لاکوتا صادق نیست بلکه راجع به تمام مردم بومی دنیاست!! من ترجیح می‌دهم که سرگذشت بومیان آمریکای شمالی را فلسطین یک نامگذاری کنم. می دانید چرا؟ تاریخ بومیان آمریکا چیزی ندارد جز جنگ‌ها و معاهدات زیر پا رفته توسط سفیدپوستان به علاوه «کشتارهایی» که شیادانه نام «نبرد» بر روی آن گذاشته می‌شد. نکته حیاتی این که تمام این اتفاقات در لوای سلسله اقداماتی بزک شده به نام «توسعه ایالات متحده» بوده است. مثلاً قانون  هومستد (Homestead_Act)  آبراهام لینکلن که موجب هجوم سیل آسای جمعیت سفیدها به سمت مناطق سرخ پوست نشین شد، قطعا نمی‌تواند بدون اغراض تصفیه نژادی طراحی شده باشد. با اسم زیبای مالکیت خصوصی، ۸۰ میلیون هکتار از زمین‌های لاکوتاها توسط دلالان سفید پوست بلعیده شد. همچنین به بهانه تشویق مالکین سفیدپوست برای ساختن خانه در مزارع هکتاری با قیمتی ارزان، بومیان چند هزار ساله منطقه را با زور به کمپ‌های رزرو کوچاندند. اردوگاه آوارگان به گوشتان آشنا نیست!؟ جالب است بدانیم که به ساکنان سفیدپوست جدید مناطق قبایلی لاکوتا  شهرک نشین می‌گفتند. تصویر اذهان جمعی شرقی ها از معاهدات با غرب چیست؟

در آمریکا هم معاهده  فورد لارمی در ابتدا چیزی جز مرزبندی مناطق بومیان به عنوان کشور مستقل نبود، ولی به راحتی به واسطه قانون هومستد نادیده گرفته شد و هر بار که بومیان برای عهدشکنی سفید پوستان درگیر به جنگ با این انسان های  مدرن بربر می‌شدند، کشتار، اعدام دسته جمعی، کوچ اجباری، فشار و سخت‌گیری جدید در انتظارشان بود. مثلاً آبراهام لینکلن با اجرای طرح  راه آهن سراسری از وسط سرزمین بومیان کلید جنگی فراگیر توسط  ابر سرخ (سه قبیله بومی) را زد که موجب سه شکست سخت ارتش آمریکا از بومیان شد و  معاهده فورد لارمی ۲ تضمین مالکیت  تپه بلک هیلز ، اعطای حق کشاورزی و شکار در ایالت‌های اطراف و بسته شدن دریاچه پائودر ریور به روی سفید پوستان شد. یعنی فقط سمبه پر زور شاید توانست احقاق حقی کند. سوابق تاریخ استعماری ۳۵۰ ساله غرب تا آن روزها، دست سفیدپوست ها را در بازگشت به تقابل با بومیان پر می کرد. این بار با تکمیل راه آهن سراسری و همزمان عزیمت وسیع شکارچیان سفید که نابودکننده منبع مهم غذایی  بوفالوها و پوست چرم تن پوش بومیان شد، باز گشتند. و باز قانونی تمامیت خواهانه به نام  قانون تملک بومیان غیر از نادیده انگاشتن مرزها، اینبار کل بومیان سرخ پوست را تحت تملک دولت تعریف نمود که بر اساس این قانون، بومیان اجازه خروج از کمپ‌ها را نداشته و از اینجا بود که لاکوتاها تبدیل به  اسیران جنگی بومی آمریکا شدند.

مدرن بربرهای سفیدپوست با شروع  تب طلا در ۱۸۷۴ به تپه‌های بلک هیلز هجوم آوردند و  جورج آرمسترانگ کاستر روانه این تپه مقدس شد و به پیشنهاد کاستر، کنگره به دنبال راهی برای نقض کلیه معاهدات قبلی گشت و اینجا شروع جنگ لاکوتا با کاستر بود. یا  قانون داوز در ۱۸۸۷ نسخه جدید قانون هومستد آبراهام لینکون بود که به موجب آن مالکیت اشتراکی بومیان بر زمین ها ملغی شده و به اجبار باید قسمت بندی های جدید به بومیان به عنوان ملک خصوصی واگذار می‌شد. خب تجربه هومستد به وضوح نشان داده بود که این طرح نیز راهی برای حضور مجدد سفته بازان برای خرید زمین‌های مرغوب بومیان و پایان مالکیت بومیان بر سرزمین آبا و اجدادیی‌شان بود. اکنون شاید واضح‌تر باشد که چرا متن حاضر را اولین فلسطین تاریخ نام گذاشتم.

سال ۱۸۹۰ و  کشتار وُندِدنی توسط ارتش آمریکا مهر پایانی بر مالکیت، عزت، هویت و قدرت بومیان لاکوتا و تقدیم گورستان جمعی به بازماندگان ایشان توسط انگلوساکسون ها بود. هیچ رسانه‌ای در قلب جزیره دور افتاده آمریکای شمالی سال ۱۹۰۰ وجود نداشت که به دنیا بگوید آن جمعیت ۸.۵ میلیونی سال ۱۴۹۲ میلادی حالا به کمتر از ۲۵۰ هزار نفر رسیده بود. تازه اگر آمار توسط نهادی بی طرف تایید شده باشد. ۸۰ سال بعد یعنی ۱۹۸۰ زمانی که چند نسل از آن خاطرات تلخ گذشته بود، طولانی‌ترین روند دادرسی تاریخ ایالات متحده، بین  قبیله سو و دولت انجام شد که به موجب رای دادگاه، ۱۰۶ میلیون دلار غرامت به نفع بومیان صادر شد. لاکوتاها اعتراض کردند و گفتند که بلک هیلز فروشی نیست اما راه به جایی نبردند.

سال ۲۰۱۰ آمارها درباره وضعیت لاکوتاها بسیار بسیار تکان دهنده است. تاریخی مملو از نقض معاهدات، کوچ اجباری ، استعمار و کشتار دسته جمعی بومیان آنان را به بدترین وضعیت ممکن رسانده است:

* بیکاری در کمپ رزرو پانگریج ۸۵ تا ۹۰ درصد

* عدم توانایی دولت ایالتی در ساخت خانه جدید

* سکونت بومیان در بناهای پوسیده و در کنار ۵ خانواده دیگر

*۳۹ درصد فاقد برق

*۶۰ درصد آلوده به قارچ سیاه

*۹۰ درصد زیر خط فقر فدرال

* بیماری سل ۸ برابر متوسط آمریکا -مرگ نوزادان ۳ برابر قاره

* شیوع عجیب سرطان

* ۷۰ درصد ترک تحصیل دانش آموزان

* ترک شغل معلمان

* اعتیاد به الکل و خشونت

* ۵۰ درصد جمعیت بالای ۴۰ سال مبتلا به دیابت و

* امید به زندگی ۴۶ سال!

هیوبی این گونه صحبت خود را به پایان می‌رساند: او می‌گوید آخرین پرده هر نسل کشی موفقیت آمیز این است که ظالم و غاصب از کنار به صحنه که خود ایجاد کرده نگاه می‌کند و می‌گوید: «وای خدای من این‌ها دارند چه بلایی سر هم می‌آورند؟! این‌ها دارند خودشان را می‌کشند!» ولی سفید پوستان آمریکا باید بدانند این وضعیت میراث ملی آمریکا است. وضعیت غم انگیز بچه‌های بومی که در کمپ اسرای جنگی به دنیا می‌آیند در واقع استخوان‌های بهترین قسمت غذا هستند! بله دقیقا تمامی این فجایع توسط واشیچو ها اتفاق افتاده است و راه جبران آن گسیل گروه‌های خیریه و رنگ آمیزی مدارس کمپ ها نیست. سفید پوستان باید زمین‌های بومیان و تپه مقدس بلک هیلز را به بومیان پس بدهند و به آنها هیچ ارتباطی ندارد که با آن چه می‌خواهند بکنند. می دانم به چه چیز فکر می کنید، همه اتفاقات رخ داده برای ما مسلمانان غرب آسیا تنها یک تجدید خاطره است.

برگرفته از کتاب خاطرات هارون هیوبی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۲ ، ۲۳:۱۶
مرکز اندیشه کوثر