مرکز اندیشه کوثر

دارای مجوز از سازمان تبلیغات اسلامی مشهد مقدس
مشخصات بلاگ
مرکز اندیشه کوثر

سلام علیکم
لاحول و لا قوه الا بالله
ان شاء الله با عنایت حضرت فاطمه سلام الله علیها، وبلاگ مرکز اندیشه کوثر زیر نظر تشکیلات محبان الزهرا (س) از تاریخ 7 اسفند 1399 مصادف با ولادت امام علی (ع) آغاز به کار می کند. امید است نگاه ویژه آن حضرت شامل حال این تشکیلات گردد و عنایات ایشان هادی و گره گشای راهمان باشد.
پروردگارا ما را برای خودت و برای راهت و برای نظام اسلامی و انقلاب مهدوی تربیت بفرما.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۱ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

* قبل نوشت:کلیات داستان واقعی است اما ماجرا و اعداد ذکر شده برای قابل هضم تر شدن، تغییر کرده است و این یک مثال برای کل جامعه جهانی می باشد.

در اواسط قرن ۱۷ میلادی یک معدن طلا و کارخانه که استخراج ناخالصی از طلا را انجام می داد با حداقل هزار کارگر مستقیم و غیر مستقیم توسط چند شریک اداره می شد.

به علت شروع فعالیت جنبش های کارگری و همچنین افزایش هزینه های زندگی در اواسط قرن ۱۷ میلادی، این کارگرها دست به اعتصاب زده و خواهان افزایش حقوق از روزی ۷۰ دلار به ۱۳۰ دلار شدند و شرکای صاحب معدن را به استعفا، تخریب ابزار و ساختمان ها و حتی قتل و ضرب و شتم تهدید کردند.

شرکا در یک جلسه دور هم جمع شدند تا تصمیم بگیرند چگونه باعث افزایش سوددهی معدن و کارخانه شوند و با کمترین ضرر ممکن، حقوق کارگران را افزایش دهند.

پیشنهادهایی که در آن جلسه بیان شد، عبارت اند از:

1. افزایش تولید به وسیله افزایش ساعت کاری یا استخدام کارگر جدید (حقوق پرداختی بیشتر برای کارگرهای اضافه یا اضافه کاری و کوتاه شدن عمر معدن)

2. خرید معدن جدید (هزینه بسیار زیاد و ریسک بالا برای بهره برداری مطلوب)

3. تعدیل نیرو (کاهش تولید و بازدهی)

4. افزایش بازدهی معدن با خرید ابزار جدید و قوی تر( هزینه گزاف برای خرید ابزار و کاهش عمر معدن)

5. گرفتن وام ( سود بالا و غیر عقلانی)

6. گران تر فروختن طلا یا کاهش عیار آن ( کاهش مشتری به علت بازار رقابتی )

هرکدام از این راهکارها باعث بالا بردن سود معدن و در عین حال باعث افزایش هزینه، زمان بری زیاد، یا کاهش فروش می شد.

اما هریک از شرکا با توجه به منافع خودش بر یکی از این روش ها پافشاری می کردند و این موضوع باعث درگیری شدید میان شرکا شد تا جایی که کارگران به عنوان وساطت تا حدودی از حق خود کوتاه آمدند

در تمام این مدت و درگیری ها یکی از شرکا به نام آقای جان دیویس راکفلر بنیان گذار شرکت راکفلرها ساکت بود.

اما او با یک پیشنهاد همه ی شرکا را حیران کرد.

اما پیشنهاد عجیب راکفلر چه بود؟

الف. با توجه به قبول کارگر ها به حقوق 100 دلاری، این مبلغ به آن ها پرداخت شود.

ب. مابقی 30 دلار از 130 دلار، که قرار بود به کارگر ها داده شود را به صورت یک جا برای 6 ماه به راکفلر بدهند.

ج. او متعهد شد در طی شش ماه با همین 30 دلارها کاری کند که هر کارگر از 100 دلار حقوق خود 50 دلار آن را با دست های خودش به شرکا پس بدهد.

د. اگر طرح راکفلر موفق بود علاوه بر سهم خودش 30 درصد سود حاصل از این 20 دلار برای او بشود و اگر ناموفق بود راکفلر از سهم خودش در معدن و کارخانه باید ضرر بقیه شرکا در طی این 6 ماه را پرداخت کند.

این پیشنهاد که یک بازی برد برد برای همه شرکا به جز راکفلر بود بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

راکفلر با آن سی دلار ها طی این شش ماه چه کرد؟

افتتاح کاباره، قمارخانه، مشروب فروشی، دکه سیگار فروشی، مغازه فست فود، رستوران های مختلف و دکه های نوشابه فروشی مخصوص کارگران...

با این کار علاوه براینکه کارگران انرژی و شادابی بیشتری برای کار کردن داشتند، کمتر مرخصی برای استراحت و دیدن خانواده هاشون می رفتند و نصف حقوق دریافتیشون رو هم با یک واسطه دوباره به شرکا بر می گرداندند.

همزمان آقای راکفلر دید که :

اول. افرادی که الکل و نوشابه زیاد می نوشیدند، سیگار میکشیدند، کاباره و فاحشه خونه میروند... در آینده دچار انواع بیماری ها از قبیل سرطان، مشکلات کبدی ، بیماری های تنفسی، بیماری های قلبی، قند، چربی، بیماری های مقاربتی و... خیلی بیماری های دیگر می‌شوند؛ پس با دکترها و داروسازهای مربوط به این بیماری ها شریک شد و سهامشان را خرید.

دوم. از آن طرف همزمان با کمپانی های نوشابه سازی، روغن گیری، با کاباره دارهای بزرگ، سیگارسازی ها ، مزارع انگور ، مزارع تنباکو و ... و هرچیزی که با این صنایع مرتبط بود هم شریک شد و سهامشان را خرید.

سوم. به مرور زمان طبقه کارگر فقیرتر و شرکای معدن طلا به خصوص آقای راکفلر هرروز پولدارتر می شدند. کارگرها وقتی پا به سن می گذاشتند از کار افتاده می شدند و تازه علاوه براینکه حقوقی دریافت نمی کردند باید اندک پس انداز و حقوق بازنشستگیشون را خرج دوا و درمان می کردند که بازهم غیر مستقیم آقای راکفلر برنده این بازی بود.

چهارم. حتی برای فرار از پرداخت مالیات، بخش اندکی از پول هایی که از کارگرها دریافت شده بود را به صورت قطره چکانی در قالب سازمان های خیریه به اون ها پس می دادند ولی در عوض از پرداخت مالیات های فوق سنگین معاف می شدند.

و این داستان هنوز هم در دنیا جریان دارد و بیشتر مردم هرروز فقیرتر می‌شوند تا یک جمعیت یک درصدی هرروز پولدار و پولدارتر بشوند و شوخی هم نداریم که پول قدرت می آورد و آن یک درصد بر کل مردم و دولت ها در حال حکومت کردن‌هستند.

در جهان بیشتر داورسازی ها، بیمارستان ها، شرکت های غذا و نوشیدنی سازی، شرکت های مشروب سازی، صندوق های بازنشستگی، دانشگاه ها، خیریه ها و... همگی در کمال تعجب دست صه.یونیزم جهانی می باشد...( صهیونیزم یک تفکر است نه دین ، یک نفر  ممکن است بی خدا باشد ولی در عین حال صه.یونیزم هم باشد)

به همین دلیل یک روزنامه نگار ایتالیایی به نام کارلو کلودی در قرن 18 میلادی داستان شخصیت پینوکیو و ماجرای شهربازی معروفش را که تبدیل به خر می شدند ساخت.

کلودی قصد داشت تا به ما بفهماند که تمام این لهو و لعب ها (قمار، بازی، مشروب، سیگار که توی انیمیشن هم به آنها اشاره شده) برای خر کردن و بیگاری کشیدن از ماست.

کلودی مجبور شده زیرکانه داستانش را باب میل صه.یونیزم ها بسازد تا اثرش دیده و تبلیغ شود و مفهوم برده داری نوین را هم به مخاطب خودش که بیشترشان کودکان و نوجوانان هستند برساند.

حداقل 30 درصد داستان پینوکیو اصلی درباره همان شهربازی است ولی هرچه نسخه های جدید از پینوکیو درحال ساخته شدن هست ، شهربازی کمرنگ و کمرنگ تر شد تا جایی که در دو فیلم آخر پینوکیو دیگر اثری از شهربازی نبود و اثر آخر هم که کلا در فضای جن و پری بود.

تمام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۳۰
مرکز اندیشه کوثر
۱۷ تیر ۱۴۰۱

ترشی یونانی

روشنفکری در ایران مثل ترشی یونانی است. ملات ایرانی با اسم فرنگی. حالا چه کسی حوصله دارد تحقیق کند این ترشی که نامش یونانی است دقیقا با همین دستور پخت در یونان درست می شود یا خیر!

در صورتی که میتونست اسمش ترشی عمه کبری باشد مثلا.

حالا چرا روشنفکری امروز شبیه ترشی یونانی است چون همان قالتاق بازی قدیم تهران را دارد با یه اسم دهن پرکن!

نه حتی ملکم خان است نه تیمورتاش نه حتی در حیطه خودشان سهراب شهید ثالث شدند نه شجریان.

امثال احسان کرمی در اوج ماجرای متروپل به خاطر همدردی با مردم ابادن اجرایش را تعطیل میکند اما چند روز بعد در حالیکه هنوز پیکرها زیر اوارها بود به عروسی ساسی مانکن میروند. این ریا و تزویر اتفاقا شرقیِ شرقی است. از دوره عمروعاص اهالی خاورمیانه بلدِ کار این ترفند بودند. نماز با علی شام با معاویه. ژست متروپل، قِر در عروسی ساسی. جدیدا هم میگوید به خاطر اصرار روی مواضعم مورد هجمه قرار میگیرم‌.

گرشا رضایی نفر بعدی این ماجراست. شخصی در کنسرت زاهدان با ادبیات محترمانه درخواست می کند از او پلی بک نکند اما گرشا رضایی به جای گفتن یک «خیالت راحت» که میتونست به طرفدارش بگوید بارها به او توهین میکند این رفتار رو بگذارید کنار شوخی عجیب یک طرفدار با فیزیکال بدنی بیلی آلیش خواننده امریکایی که با واکنش صبورانه این خواننده بیست ساله مواجه شد. اقای گرشایی از او هم کمترید شما.

نمیگویم خواننده های دنیا همه خوبند و شما بد اما در هیچ جای دنیا برخورد زشت یک خواننده با طرفدارش با سوت و جیغ و کف و هورا مواجه نمی شود. غرب در برخورد با مردم، شکل کار را رعایت میکند، یاد بگیرید.

این جماعت، نخبه ی روشنفکر امروز جامعه هستند حالا ببینید این اقیانوس سطحی وقتی به کف جامعه برسد چه قدر بخار میشود و سراب تولید میکند. اینجاست که عده ای به ظاهر طرفدار حقوق سگ ها، حتی از غرب هم غربی تر می شوند. در اروپا غذا دادن به سگ ولگرد جریمه دارد، به دلیل برهم زدن چرخه طبیعت سگ های ولگرد آرام کشی می شوند، خروس های دریایی به دلیل صدمه به شناگرها سالیانه قتل عام جمعی میشوند رسانه مطبوع این روشنفکرها یعنی بی بی سی هم با افتخار گزارش ویدیویی می رود و دخترک اروپایی، بلند و با لبخند فریاد میزند بریم که خروس های دریایی رو بکشیم. اما جماعت بی عقل در ایران جلوی مواجه با سگ های ولگردی که جان کودکی را گرفتند، می ایستند.

اینها روشنفکر نیستند اینها از غرب، ترشی یونانی میخواهند یک گلچین عوامانه؛ آزادی از غرب، دور زدن مالیات از ایران، ژست طبیعت دوستی از غرب، مقابله با سگ ولگرد از ایران

 

️ بلوکات

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۱ ، ۲۲:۳۸
مرکز اندیشه کوثر
۱۳ فروردين ۱۴۰۱

عصر جدید

چرا این دوره داوران این‌همه خرابکاری می‌کنند؟

هرساله و در روزهای برگزاری جشنواره فجر، وقتی از دیدن اثری فارغ می‌شویم، سوالی آزارم می‌دهد: «فیلم را دوست داشتی؟» و این سطحی‌ترین و عوامانه‌ترین سوالی است که ما جماعت مثلا دوست‌دار فرهنگ، که فکر می‌کنیم آسمان دهان گشوده و ما را به زمین انداخته تا در آن ده روز برای سینمای مملکت حرف بزنیم و تولید محتوا کنیم، از یکدیگر می‌پرسیم.

ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود؛ در مقابل بادی به غبغب می‌اندازیم که انگار حاصل سال‌ها هم‌نشینی با کاپولا و گدار و اسکورسیزی را قرار است به پرسشگر منتقل کنیم؛ و پاسخ می‌دهیم: «نه! دوست نداشتم»

این عبارات ساده‌انگارانه و سطحی شده، از آن ده روز جشنواره فجر فراتر آمده و هر شب در این مسابقه‌ای که قرار است مثلا «عصر جدید»ی را برایمان بسازد، تکرار می‌شود.

داوران مبنای داوری‌شان را «دوست داشتن یا دوست نداشتن» گذاشته‌اند، آن دیگری «حوصله سر بر بودن یک استعداد» را بهانه‌ای می‌کند برای مخالفت با آن و یکی دیگر هم گذاشته‌اند که بگویند «همه این نظرات علمی است» که امیدواریم حداقل این یکی، «مافیا» نشود و «دکتر» باقی بماند تا حداقل چند شهروند را نجات دهد.

در لغت‌نامه دهخدا تعاریف مختلفی از «داوری» ارائه داده‌اند که وجه مشترک آن، تشخیص میان حق و باطل و یا نیک و بد است.

سوال اساسی از داورانی که میخواهند سازندگان «عصر جدید» کشورمان را داوری کنند، این است که اگر مبنا و معیار شما برای داوری و تشخیص درست و غلط، «دوست داشتن و نداشتن» و یا «حوصله سر بر بودن و نبودن» است، تفاوت شما با آن مخاطب عامی که در خانه نشسته و برای هر اجرا دست می‌زند و یا روی ترش می‌کند چیست؟

هر دو برای واکنش خود به یک چیز رجوع می‌کنید و آن علایق و سلایق ذاتی‌تان است نه فهم دقیق از یک هنر، استعداد و یا مهارت.

اگر ما جا شما بودیم، آیا جملاتی سطحی‌تر از آنچه که هست می‌گفتیم؟ قطعا نه.

ای کاش به مفاهیم رحمی شود.

داوری کردن در هر حوزه‌ای، به اذعان بزرگان آن حوزه، یکی از سخت‌ترین کارها است؛

حداقل ما به عنوان بیننده حواس‌مان باشد که مفهوم داوری، انقدر لوث نیست.

این داوری به مخاطب کمک نمی‌کند که بفهمد، اثر خوب کدام است و اثر بد کدام.

یعنی باز هم رشد مخاطب به کناری می‌رود و تصمیم بر اساس سلیقه، محور می‌شود.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۳۵
مرکز اندیشه کوثر
۲۲ دی ۱۴۰۰

هیچ وقت

عرب در ادبیات خود، ابزارهای گوناگونی برای بیان حالات نفی به کار می‌برد و از این جهت، مانند جهات دیگر، زبانی کاملا غنی است.

همانطور که ما در زبان فارسی مفاهیم مختلفی برای نفی مانند نه ، هرگز ، هیچ وقت و.. داریم، در ادبیات عرب هم مفاهیم دقیق‌تری وجود دارد.

در اصطلاح نحو ، نفی عبارت است از انکار کردن جمله با ادات مخصوص و ادات نفی، حروفی هستند که این معنا را افاده می‌دهند.

این حروف قبل از جمله واقع شده و عبارت‌اند از:

لَمْ، لَمّا، لا، ما، إنْ، لاتَ و لن.

لَنْ، بر فعل مضارع داخل شده و آن را در لفظ، منصوب و در معنا به مستقبل منفی تبدیل می‌کند‌.

اما لن تفاوت جالبی با دیگر ادات نفی دارد.

«لن» به معنای نفی ابدی است؛ برخلاف «لا» و «ما»!

به زبان ساده‌تر، لن یعنی هیچ وقت !

 

آیه 120 سوره بقره:

وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ

معنی آیه شریفه :

هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی.

بگو: راهی که خدا بنماید به یقین راه حق تنها همان است؛

و البته اگر از میل و خواهش آنها پیروی کنی بعد از آنکه طریق حق را دریافتی، دیگر از سوی خدا یار و یاوری نخواهی داشت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۲۳:۴۰
مرکز اندیشه کوثر
۳۰ مهر ۱۴۰۰

ظلم، ظلم است...

چه وسط کابل و قندهار و قدس و غزه بوی خون بگیرد

یا کف خیابان‌های پاریس، بوی عطرهای فرانسوی؛

یا جای دیگر در میانه میدان الؤلؤ بحرین باشد

و یا زیر لوای مجسمه آزادی، زرورق پیچی شده باشد

و چه در بندرعباس و غیزانیه و کرمانشاه و هفت‌تپه

خانه‌ای را خراب

و صدای «خدا خدا» را بلند کند

میان اینها تفاوتی نیست...

نظام ضعف دارد

آدم ضعیف دارد

مدیر خائن دارد

دزد دارد

قاضی ناعادل دارد

فساد دارد

صنعت ناقص دارد

نماینده نادان دارد

اقتصاد ربوی دارد

و اصلا چه کسی گفته

چون جمهوری اسلامی حاکم است، باید در بی‌نقص‌ترین وضعیت به سر ببریم تا بتوانیم بگوییم «این جامعه لجن» نیست!؟

من به یک تفاوت قائلم که به آینده امیدوارم می‌کند

و آن حرکت نظام به سمت اصلاح پس از هر اشتباه است

حرکتی اصلاحی حتما شکل می‌گیرد

یا با برخورد قانونی یا با تغییر قوانین و یا با بازنگری در ساختارها

همین‌ها باعث می‌شود که

انگشت اتهامم را به سمت نظام نگیرم

و نگویم «آقای جمهوری اسلامی» ظلم سرتاپایت را فرا گرفته

من کلیت جمهوری اسلامی را می‌بینم

بخشی از این کلیت وسط سوریه و عراق و شب و روز در لب مرزها از کشورم دفاع می‌کند

بخش دیگرش محرومیت زدایی می‌کند

آن بخش دیگر، موفقیت علمی را رقم زده

آن یکی وسط سخت‌ترین تحریم‌های تاریخ نمی‌گذارد به نان شب محتاج شویم

بخش دیگرش از فلسطین و لبنان و یمن و افغانستان و عراق و ونزوئلا و بوسنی و... دفاع می‌کند

این هم جمهوری اسلامی است

و اتفاقا جمهور اسلامی مستضعفان است

انقلاب مال ماست

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۳۰ مهر ۰۰ ، ۱۹:۴۸
مرکز اندیشه کوثر

بعد از انتقاد علمای قم به وضع حجاب سال ۵۷ و با وجود مخالفت‌های مردم و زنان بی‌حجاب جامعه، با نظر مثبت من، تصمیم گرفتیم حجاب را الزامی کنیم و طرح اجباری شدن حجاب در ارتش به عهده من بود که به همه دژبان‌ها گفتم هیچ زن بی‌حجابی را از فردا راه ندهید.

در گام اول، همه زنان کارمند مستقر در ستاد مشترک ارتش را که نزدیک به ۳۰ نفر بودند، جمع کردم و پس از گفت‌و‌گو با آنان قرار گذاشتیم از فردای آن‌روز با روسری در محل کار حاضر شوند.

زنان کارمند که همگی بجز دو یا سه نفر بی‌حجاب بودند، شروع کردند به غر زدن و شلوغ کردن، ولی من محکم ایستادم و گفتم: از فردا صبح، دژبان مقابل درب ورودی موظف است از ورود خانم‌های بی‌حجاب به محوطه ستاد مشترک ارتش جلوگیری کند.

نام کتاب : خاطرات دکتر حسن روحانی

 

پی نوشت 1 :خدا عزتت بده سید که توو همین مدت کوتاه اینقدر خوب و مؤثر عمل کردی، ان شاءالله که ذخیره آخرتت بشه. و اینکه توو همین مدت کوتاه هم میشه عملکرد این دو نفر رو ارزیابی کرد.

پی نوشت 2 : جالبه که حرف دیوارکشی هم از اول برای خود ایشون بود و وصلش کرد به آقای رییسی و تعجبم از اون مردمیه که این حرف دیوارکشی مسخره که به بچه هم بگی خندش میگیره رو باور کردن و اینجوری با سرنوشت ایران ۸ سال بازی کردن ... به قول حضرت آقا واسه دونه دونه این رأی های بدون تحقیق فردای قیامت باید جواب بدیم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۰ ، ۰۰:۲۳
مرکز اندیشه کوثر

امیر قلعه نویی بعد از پایان بازی تیمش مقابل استقلال بدون هیچ لکنتی از نمایشی بودن مقوله عدالت در ۴ دهه گذشته و ظلم به مردم سخن گفت.

اما این اظهارات از قلعه نویی برای افکارعمومی به هیچ وجه قابل پذیرش نیست؛

دستمزد این مربی برای حضور در تیم گل گهر سیرجان برای یک فصل حدود ۱۱ میلیارد تومان عنوان شده است؛

اگر دستمزد سالانه یک کارگر را با استناد به جدول دستمزدها و حقوق های وزارت کار در سال ۱۴۰۰ محاسبه کنیم این مبلغ به ۳۱ میلیون و ۸۶۰ هزار تومان میرسد؛ به عبارتی یک کارگر باید ۳۴۵ سال کار کند تا بتواند ۱۱ میلیار تومان پول بدست بیاورد!!

قلعه نویی باید پاسخ دهد که ۵ قهرمانی و ۴ نایب قهرمانی در لیگ و ۲ قهرمانی در جام حذفی کشور و انباشته شدن این ثروت کلان در این ۴۰ سال با عدالت بدست آمده یا ظلم؟!

اگر وضعیت همچون ماقبل این ۴ دهه بود، قلعه نویی بجای غوطه ور بودن در ثروت در شمال تهران، از فقر و اعتیاد در جوی های جنوب شهر چرت میزد.

گویی هرکه بیشتر از بیت المال ارتزاق کند و فربه تر شود طلبکارتر می شود!

امثال قلعه نویی عدالت را خورده اند و قِی کردند و حالا آروغ عدالت طلبی می زنند!

اتفاقا ۴ دهه است دوره خان و خان سالاری تمام شده اما قلعه نویی در همین ۴ دهه شده امیرخان!

اگر در این چهل سال ظلمی از قبل باقی مانده باشد ماحصل مسئولیت دوستان وی (جز هشت سال دولت احمدی نژاد) در راس کشور است که بیش از سه دهه جولان دادند و قلعه نویی بیشتر از هر چهره ورزشی دیگر با آنها حشر و نشر داشته است؛ از دیدارهای گاه و بیگاه با هاشمی رفسنجانی و تمجید از وی و رفاقت دیرینه با خاتمی و تاکید بر لزوم اطاعت از دستورات وی! تا حضور در میتینگ انتخاباتی روحانی در سال ۹۲ و سنگ تمام گذاشتن برای اصلاح طلبان.

قلعه نویی هم شریک و همسفره دوستانش است و هم در این لِه شدن مردم زیر چرخ های توسعه ی کارگزاران و اصلاحات و اعتدال، سهیم.

تجمیع قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در دستان رفقای سرمایه دار قلعه نویی جامعه را به سمت تمرکز منافع در ید اشراف و استثمار مردم برد و سلبریتی هایی مثل قلعه نویی همانطور که روز به روز ثروتمندتر و فربه تر شدند، روز به روز وقیح تر و طلبکارتر نیز شدند.

ای کاش امثال پورحیدری زنده بودند تا اخلاق، معرفت، بزرگ منشی و اسطوره بودن همچنان ادامه داشت نه لقمه و نطفه خراب خطاب کردن باشگاهی که قلعه نویی همه آبرو، اعتبار و ثروتش را از آن دارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۴۶
مرکز اندیشه کوثر
۸ مرداد ۱۴۰۰

زخم بی‌ هویتی

من نیز همانند بسیاری چهره مغموم کیمیا علیزاده در پایان مبارزه‌اش با ناهید کیانی را دیدم اما نه حیرت کردم و نه ترحم!

امروز پاهای کیمیا علیزاده نبود که آپ‌دولیوچاگی به پهلوی ناهید کیانی می‌زد؛ او مانند عروسک خیمه‌شب‌بازی دست و پایش تکان می‌خورد؛ مثل یک عروسک بی‌جان، یک مجسمه بی‌روح!

کیمیا از وقتی پذیرفت مقابل پرچم کشورش بایستد و مبارزه کند یک دولیوچاگی بر سرش آوار شد و تمام.

گویی بی‌هویتی پاشنه آشیل همه آدمهاست؛ بی‌هویتها زود از پا درمی‌آیند؛ چه علیزاده زیر پرچم پناهجویان باشد چه سعید ملایی زیر پرچم مغولستان!

اما احوال این دختر یک‌جا ترحم‌انگیز است؛ آن‌هم زمانی که کفتارها گرد این پیکر بی‌روح حلقه می‌زنند و هرکدام تکه‌ای از گوشت او را می‌کَنند؛ از مسیح علی‌نژاد تا جریان خودباخته غرب زده که نان‌شان در تبلیغ و ترویج این بی‌هویتی است تا جریان شبه روشنفکریِ ریشو و بعضا عمامه به سر که خود از بی‌هویتی و تذبذب ارتزاق می‌کنند!

لابد انتظار داشتند صداوسیما بعد از برد علیزاده مقابل کیانی، سرود ملی پخش کند و روی تصاویر علیزاده محمد معتمدی بخواند.

این ژست دلسوزی برای کیمیا علیزاده بوی تعفن می‌دهد.

از این مرگ خاموش کیمیا علیزاده در پشت کردن به کشور و هویتش ناراحتم؛ او می‌توانست در کنار پاداش‌هایی که بعد از المپیک ریو گرفت و اعتباری که بعنوان اولین مدال‌آور زن ایرانی در ادوار المپیک بدست آورد سالها با همین عنوان زندگی کند و آرزوهایش را بسازد نه اینکه کشورش را سرکوبگر بخواند، به ایران پشت کند و اکنون زخم بی هویتی بلای جانش شود.

پی نوشت 1 :

دو سوالی که واقعاً جواب آن را نمی دانم که اگر می دانید بفرمایید:

سوال اول اینکه از صبح تا الآن اینستاگرام پر شده از متونی که شاه بیت آن این بود "اگر حواسمان به نخبگان نباشد آن ها می روند" یا مثلا "کیمیاهای وطن را از دست ندهیم" گزاره ای درست که در نسبت با کیمیا علیزاده به مصداق نادرست متصل شده، حال اگر چه در برخورد با نخبگان، نادان هستیم و ناتوان، اما یک نفر به من بگوید که برای کیمیا علیزاده که اتفاقاً نماد و مصداق برخورد درست با نخبگان این کشور در فراهم کردن نیازهای مختلف بود؛ دقیقاً چه چیزی باید فراهم می شده که نشده!؟

و سوال دیگر از شما (اگر نگارنده یا علاقه مند به این متون احساسی هستید و چاشنی انتقاد را به کار گرفته اید) این است که کیمیا علیزاده دقیقا قربانی کدام نحوه برخورد نادرست با نخبگان است؟

پی نوشت 2 :

بعد از کسب مدال برنز توسط کیمیا علیزاده، مبلغ نقدی برنده مدال طلا به او اهدا شد.

علاوه بر این 300 سکه طلا، به علیزاده اهدا شد که این هم جایزه نفر اول بود؛

وزیر کار و رفاه اجتماعی در مراسم استقبال از او، شمش طلا جایزه داد.

از طرف استاندار البرز، به اویک واحد آپارتمان اهدا شد که از طرف شورای شهر هم پیگیری شد؛

مقرر شد زندگی نامه او را بنویسند؛

مقرر شد ورزشگاهی به نامش احداث کنند؛

کیمیا علیزاده، مصداق برخورد نامناسب با نخبگان نیست! او اتفاقاً مصداق برخورد درست با یک نخبه است.

پی نوشت 3:

کیمیا علیزاده یک تصمیم شخصی گرفته که بعید می دانم نسبت به آن راضی باشد...

بی وطنی سخت است!

کنار گذاشتن وطن تصمیمی پر از زخم ودرد است؛ پس این رویکرد احمقانه که او را نماد تصمیم درست می دانند و قهرمان می نامند را نمی پسندم؛

وطن مفهمومی است که فارغ از روی کار بودن تاج یا عمامه معنا دارد؛ پس رویکردی که پشت کردن به وطن را امری عادی می داند، احمقانه است.

کیمیا علیزاده برای خودش تصمیم گرفته اما او الگو و نماد تصمیم درست نیست که بشود تعمیمش داد، نماد بی هویتی است...

شما بگویید که از کی بی هویتی و بی وطنی، قهرمان ساز می شود؟

پی نوشت 4:

اما آیا برخورد مسئولین ما با همه مثل کیمیا علیزاده بوده؟ نه! هر چقدر که با کیمیا علیزاده همچون یک قهرمان مواجه شده، با بقیه قهرمانان چندان برخورد مناسبی نشده و قدرشان را نداستند.

پی نوشت 5:

جهت رفع ابهام؛ مسئله شخص کیمیا علیزاده نیست! مسئله فرآیندی است که می خواهد کیمیا علیزاده را مصادره کند برای رسیدن به آنچه که در ذهن دارد...

اگر امروز کیمیا علیزاده، کشف حجاب نکرده و ترک وطن نگفته بود و زیر پرچم ایران مبارزه می کرد و یکی دو جمله هم از علاقه اش به دین می گفت، مدافعان امروز او، به گونه ای دیگر با او مواجه می شدند.

مثلا به او انگ ریاکاری می زدند و با عنوان "ورزشکار حکومتی" معرفیش می کردند که از سوی آخوندا پول می گیرد و یا در بهترین حالت به سادگی از کنارش عبور می کردند؛ گویی نه او قهرمان است و نه اصلا وجود دارد.

مسئله ما قلب و یا به زوال کشاندن معانی است که اکنون قرار است با مصادره کردن کیمیا صورت بگیرد که در صدر آنها معنا و مفهوم "وطن" به عنوان عنصری "هویت بخش" قرار می گیرد.

لذا برای توضیح و توصیف این وضعیت و شرح دشمنی ها ناگزیر هستیم که نام او را ببریم؛ نام بردن از او در استوری ها نه از سر لجاجت است و نه کینه! شاهد مثال آنکه گفتیم، آنچه برای او اجرا شده، استحقاقش را داشته و باید می شده و اکنون دل خوش هستیم، به نوشتن نام کیمیا به سه رنگ سبز و سفید و قرمز....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۰۱
مرکز اندیشه کوثر

‌ما چرا اینطور شده‌ایم؟

دیگر کمتر خوشحال می‌شویم و با افتخار کردن بیگانه‌ایم.

چه چیز تغییر کرده؟

ما چه اخلاقی پیدا کرده‌ایم؟

مایی که صبح تا شب دنبال لایک عروسک‌ها و دفترهای نوستالژیک هستیم تا آن گذشته دوست داشتنی را برای چند لحظه در ذهن‌مان مرور کنیم چرا اینطور دربرابر خوبی‌های امروزمان منفعل هستیم؟

این روایتِ ما بدبخت‌ترین ملت دنیاییم را چرا بدبخت کنندگان دنیا در سرمان گنجانده‌اند؟

نه؛ نمی‌گویم هر روز صبح مثل کره شمالی، سرود خوشبختی بخوانیم.

نه؛ قرار نیست به توصیه این مشاوران اینستاگرامی به هرچه که می‌بینیم لبخند بزنیم.

اما معتقدم من و هم نسل‌های من، آنقدری که یک جوان بیست و خورده‌ای ساله از گل خداداد عزیزی به استرالیا و چهره غم زده مارک بوسنیچ خوشحال شد، از پرش علی بیرانوند و گرفتن پنالتی رونالدو و چهره غم‌زده صاحب اِن‌تا توپ طلا خوشحال نشدیم و با آن خاطره نساختیم.

ما زندگی کنندگان در لحظه‌ایم. انگار ما در برخورد با خوشبختی و افتخار، بزرگترین آلزایمرداران تاریخ شده‌ایم!

احساسات‌مان را نهایتا نیم تا یک‌ساعت، به اندازه خاطره‌ای که از یک پست اینستاگرامی در ذهن‌مان می‌ماند، با خودمان حمل می‌کنیم.

اگر چنین نبود،

لذت می‌بردیم از آنچه که می‌بینیم

مثلا افتخار می‌کردیم به فداکاری پزشک و پرستار این مملکت که چطور رفته‌اند وسط سختی

افتخار می‌کردیم به مردم باشعوری که مثل آمریکا جنگ نمی‌کنند بر سر دستمال با هم و هرچه سختی‌ دارند دادش را بر سر پرستار نمی‌کشند.

یا ضدعفونی کردن کلیسا توسط طلبه مسلمان چقدر تصویر لذت بخشی است!

به اینکه وسط این همه تحریم و سختی یک تنه داریم با کرونا می‌جنگیم افتخار می‌کردیم

به اینکه اگرچه تنهاییم و بزرگترین و سخت‌ترین تحریم‌ها (با هزار و هشتصد و اندی تحریم) را داریم اما غذا کم نداریم و قحطی نشده...

مثلا همین راه‌اندازی خط تولید واکسن و ماسک و کیت تشخیص کم‌چیزی نیست که نتوانیم به آن افتخار کنیم!

می‌خواهی بفهمی تحریم یعنی چی؟

یعنی چیزی که قطر را در کمتر از ۲۴ ساعت در آستانه قحطی قرار داد!

و حالا تو ۲۴ ساعت را ضرب در ۳۶۵ روز کن و نتیجه را در ۴۰ و اندی ضرب کن تا ببینی چه کرده‌ایم...

اینها را که می‌بینیم

خیلی منصف باشیم، لایک می‌کنیم اما فراموش‌مان می‌شود.

بی انصاف باشیم، فحش می‌دهیم به زندگی‌مان...

اما من می‌گویم، نکند بشویم مثل آن فردی که انقدر عادت کرده بود به بوی بد وقتی وارد بازار عطارها شد، از هوش رفت؛

نکند انقدر رسانه‌هایشان به ما بگویند که بدبختیم، یادمان برود قشنگی را ببینیم و برای خودمان نوستالژی بسازیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۰۰ ، ۱۴:۴۴
مرکز اندیشه کوثر
۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰

زیست مجازی

کاش در زیست مجازی خود یاد بگیریم راجع به آنچه می‌بینیم و می‌شنویم آنقدر سریع و سطحی قضاوت نکنیم. اخبار تک خطی و یک‌طرفه مطلقا قابل اعتماد نیستند و بارها ثابت شده موضوع فراتر از چیزی است که روایت و پذیرفته می‌شود. خیلی اگر احساسات‌مان جریحه‌دار شده، برویم دنبال کشف حقیقت و مطالبه واقعیت، نه نشر بدون تحقیق روایت. خدا را شکر که این جماعت دست به نقد مجازی قاضی نشده‌اند وگرنه معلوم نبود سر چند بی‌گناه را بدون تحقیق برباد می‌دادند! هیچ‌وقت بدون شنیدن توضیحات طرف از زبان خود او نباید قضاوت کرد.

به چند مورد عجله در قضاوت و نتیجه متفاوت روایت توجه کنید:

۱. پسری سیرجانی فیلمی در اینستاگرامش منتشر می‌کند که دارد دختری را در خانه باغی کتک می‌زند. همه چیز طبق ویدئو به نفع دختر و شبیه یک جنایت است. ماجرا اما یک حلقه مفقوده مهم دارد؛ دختر عاشق پسر بوده و چند ماه در مجازی به دلیل بی‌محلی شدن از جانب او فحاشی می‌کرده و آن پسر آنگونه انتقام گرفته. با وجود این نکته حق با کیست؟ نمی‌دانیم! اما می‌دانیم قضیه خیلی تفاوت می‌کند با روایت نخست.

۲. فیلمی منتشر می‌شود که دختری آبادانی، زخمی روی زمین افتاده و چند زن دست‌وپای او را گرفته‌ و کتک می‌زنند و نگهبانی نیز بدن او را لمس می‌کند. اینجا هم همه چیز تداعی کننده یک جنایت است اما در ادامه مشخص می‌شود آن دخترِ دارای اختلال روانی، به قصد باج‌گیری و با سلاح سرد به خانه و خانواده طرف مقابل حمله کرده. در این صورت آیا همه تقصیر متوجه اوست؟ شاید آری و شاید خیر؛ اما در اینجا نیز آنچه اهمیت دارد این است که ماجرا به کلی متفاوت شد از آنچه در ابتدا نقل محافل بود.

۳. طبق توضیحات ذیل قطعه فیلمی منتشره در رسانه‌ها از یک دوربین مدار بسته‌، گفته می‌شود مردی با ظاهر مذهبی به زنی بی‌حجاب تذکر می‌دهد و در ادامه با او درگیری فیزیکی پیدا می‌کند. تیترها چنین تنظیم می‌شود: کتک خوردن یک زن به دلیل کشف حجاب! اذهانی که زن را همیشه مظلوم می‌پندارند و از تیتر تأثیر می‌پذیرند، مرد را مقصر می‌دانند؛ خصوصا که فرصت تخریب فریضه امربه‌معروف نیز مهیاست! دقت در فیلم اما نشان دهنده موضوعی دیگر است: تذکر مرد به زن، لگد پرانی زن به مرد، و سپس دفاع و واکنش فیزیکی متقابل مرد. در اینجا حق با کیست؟ چون روایات دو طرف را نشنیده و کلام رد و بدل شده را نمی‌دانیم، از قضاوت و تعیین تقصیر اجتناب می‌کنیم و البته می‌دانیم که اگرچه فیلم همان است اما تیترهای شیطنت‌‌آمیز و بی‌دقتی در فیلم، چقدر می‌تواند حتی بر مشاهدات عینی مخاطب اثر بگذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۱۰
مرکز اندیشه کوثر