سلبریتی گرینکارتی
در اوایل قرن و میان نفوذ عمیق حزب توده در ایران دهه ۲۰، ضربالمثلی باب بود که «اگر صبح رادیو اعلام کند در مسکو برف میبارد، تودهایها با چتر در خیابانهای تهران راه میروند»...
حالا شده است حکایت امثال حمید فرخنژاد !
این شو مسخره هنرمند ایرانی، «تودهای-آمریکایی» بودن در آخرین ماه قرن است... نه چون جنگی که تا اینجا حداقل چندهزار کشته داشته است را محکوم کرده، چون چترش را بعد از برف اروپا و آمریکا باز کرده است... دیده است حالا که همه در آنسو حمله روسیه به اوکراین را «وحشیانه» خواندهاند خواسته او هم این توحش را محکوم کند، دیده است حالا که همه روسیه را تحریم میکنند او هم به سهمش تحریم و توبیخی کرده باشد...
البته این هنرمند زمانی که «وحشیانه» ترین تحریم تاریخ از سوی آمریکا به ملتش تحمیل شد از اسکار به مهاجرت و «جدایی» دلگیر نشد! وقتی دستمال به نعلین حاکم دبی میکشید و آرزو میکرد حاکم ایران شود از «وحشیانه» ترین نسل کشی در یمن آزرده خاطر نمیشد!
سلبریتی گرینکارتی ایران چترش را هرجایی باز نمیکند اما لاجرم مشت تناقضش بدجاهایی باز میشود...
بالاخره او هم مشکلات خاص خودش را دارد، زیر تامین همین ده هزار دلار هم زاییده است!
بدیهیات: موضوع جنگ خوب و جنگ بد، به نفع یا به ضرر ایران یا حتی میزان تلفات نیست، موضوع ادراک جنگ است... ما جنگ را بر چه مبنا میفهمیم و کجا چترمان را برایش باز میکنیم؟