فرصت سوزی یا فرصت جویی
پرده اول: فرصتسوزی
طرِمّاح بن عَدى که خود را به کربلا رسانده بود نقل میکند: با امام حسین(ع) وداع کردم و به ایشان گفتم: خدا شرّ جن و انس را از شما دور بگرداند. من از کوفه برای خانوادهام آذوقهای خریداری کردهام و خرجی آنها، پیش من است. میروم آذوقهشان را میدهم و بعد به سوی شما بازمیگردم. وقتی آمدم، به خدا که از جمله یاران شما خواهم بود.
حضرت فرمود: اگر قصد یاری ما را داری، شتاب کن، خدا تو را رحمت کند! (قالَ: فَإِن کُنتَ فاعِلاً فَعَجِّل رَحِمَکَ اللّهُ!)
طرماح میگوید: از این سخن امام دانستم که از کار آن افراد نگران است که به من میگوید شتاب کنم. وقتی نزد خانوادهام رسیدم و آذوقهشان را دادم، به آنها وصیت و سفارشهایی کردم. آنها گفتند: این بار رفتار تو با قبل، متفاوت است. هدف و قصدم را برای آنها بازگو کردم و از راه بنی ثُعَل حرکت کردم، اما وقتی به عُذَیب الهِجانات رسیدم، خبر شهادت حسین(ع) را شنیدم و از همانجا بازگشتم.
پرده دوم: فرصتجویی
هفهاف بن مُهَنَّد، وقتی از قیام امام حسین(ع) آگاه شد، از بصره به سمت حضرت حرکت کرد اما زمانی به کربلا رسید که سیدالشهدا شهید شده و لشکر دشمن به سمت خیمهها حملهور شده و اموال خاندان پیامبر را به غارت میبرد.
هفهاف وقتی با این صحنه مواجه شد، شمشیر از نیام بیرون کشید و همچون شیر غرّان بر آنها یورش برد و دلیرانه جنگید و هر کس به او نزدیک میشد را از دم تیغ میگذراند تا آن که جمع زیادی از آنها را به هلاکت رساند و خودش مجروح شد. در نهایت نیز سپاه عمر بن سعد او را محاصره کرده و به شهادت رساندند.
ماجرای حر نیز دقیقا همینگونه بود. کسی که هرچند دیر به سپاه حق پیوست، هرچند که فرصتهایی را سوزانده بود، اما در روز عاشورا به خود آمد و از خطای خود توبه کرده و از فرصت پیشآمده استفاده نمود و خود را به کاروان عاشوراییان ملحق کرد.
پی نوشت:
- این دو روایت تاریخی، اگرچه در ظاهر، گزارشی متعلق به گذشتهاند، اما در حقیقت، آیینهای از دو گونه کنش انسانی و نشاندهنده دو موقف انسانی و اجتماعیاند: یکی، انسان فرصتشناس که در بزنگاهها مسئولانه عمل میکند، و دیگری، انسان فرصتسوز که بهواسطه تردید، تعویق یا دلمشغولیهای شخصی، از نقشآفرینی بهموقع بازمیماند.
- امیرالمومنین(ع) فرمود: «الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَیر» فرصت، چون ابر مىگذرد. پس، فرصتهای خوب را غنیمت بشمرید. \[نهج البلاغه، حکمت ۲۱]
- امام صادق(ع) فرمود: به هر کس فرصتی دست دهد و او به انتظار بهدست آوردن فرصت کامل، آن را تأخیر اندازد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید؛ زیرا کار ایّام، ربودن است و شیوه زمان، از دست رفتن. (مَنِ انتَظَرَ بمُعاجَلَةِ الفُرصَةِ مُؤاجَلةَ الاستِقصاءِ سَلَبَتهُ الأیّامُ فُرصَتَهُ؛ لأنّ مِن شَأنِ الأیّامِ السَّلبَ، و سَبیلُ الزَّمَنِ الفَوت) \[تحف العقول، ص ۳۸۱]
- جامعه در بزنگاههای تاریخی، نیازمند کسانی است که بتوانند از اولویتهای شخصی عبور کرده و به مسئولیت جمعی تن دهند.
- طرماح، مردی آگاه و خوشنیت بود، اما در لحظهای که باید تصمیم میگرفت، مسئلهای فرعی را بر مسئلهای مهم و تاریخساز ترجیح داده و از جبهه حق بازماند.
- در مقابل، حر دیر به سپاه حق ملحق شد، هفهاف دیر رسید، اما وقتی رسید، «خروج از انفعال» را انتخاب کرد. حر وقتی به سپاه حق پیوست که کار از کار گذشته بود، هفهاف حتی در زمانی رسید که پرچم قیام افتاده بود، اما به جای نشستن و حسرت خوردن، برخاست، شمشیر کشید و جان داد، اما آنها نشانه شدند؛ نشانهای از اینکه تا دیر نشده، هنوز میتوان تاریخساز بود، حتی آنگاه که در ظاهر همه چیز از دست رفته است.
- ایران امروز، پس از نبرد جانانه با رژیم صهیونی، وارد یکی از بیسابقهترین مراحل «وحدت ملی» و «انسجام اجتماعی» شده است. در روزهایی که امنیت و عزت، نه در سخن که در میدان اثبات شده و این ملت گام به گام به یک هویت تمدنی نزدیکتر میشود. لذا باید از این فرصت ناب استفاده کرد، نه اینکه با طرح مباحث فرعی، این سرمایه را آب کرد.
- امروز، جامعه ما بیش از همیشه نیازمند «حر» ها و «هفهاف» هاست؛
- اما اگر «طرماحوار» این فرصت را صرفاً به تماشا یا تعویق بسپاریم و یا حتی با دستان خود تخریب کنیم، ممکن است فردا حتی فرصتِ تماشا را نیز از کف داده باشیم.
نویسنده : ظرافتی