کانون فرهنگی مرکز اندیشه کوثر

دارای مجوز فعالیت از سازمان تبلیغات اسلامی استان خراسان رضوی
مشخصات بلاگ
کانون فرهنگی مرکز اندیشه کوثر

سلام علیکم
لاحول و لا قوه الا بالله
ان شاء الله با عنایت حضرت فاطمه سلام الله علیها، وبلاگ مرکز اندیشه کوثر توسط جمعی از جوانان انقلابی ایران اسلامی زیر نظر تشکیلات محبان الزهرا (س) از تاریخ 7 اسفند 1399 مصادف با ولادت امام علی (ع) آغاز به کار می کند. امید است نگاه ویژه آن حضرت شامل حال این تشکیلات گردد و عنایات ایشان هادی و گره گشای راهمان باشد.
پروردگارا ما را برای خودت و برای راهت و برای نظام اسلامی و انقلاب مهدوی تربیت بفرما.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صهیونی» ثبت شده است

۱ شهریور ۱۴۰۴

سیاست ابهام‌آمیز

الف) نقد دیپلماسی و ضرورت هماهنگی قوا

سیاست ابهام‌آمیز به سیاستی گفته می‌شود که اهداف آن به ‌طور عمدی یا غیرعمدی شفاف و واضح بیان نمی‌شوند. اگر در وضعیت کنونی کشور، میان رهبری، مسئولان، نیروهای نظامی و دستگاه دیپلماسی، چندصدایی دیده می‌شود، زمانی مفید است که به عنوان یک ابزار راهبردی برای خرید زمان و ایجاد فرصت جهت بازسازی و گمراهی فعالیت‌های جاسوسان به کار می‌رود، ولی اگر این سیاست القای گیجی و سردرگمی به دشمن کند، نتیجه معکوس دارد. این روزها برخی اظهارات تیم دیپلماسی و مسئولان سیاسی دولت به جای تقویت بازدارندگی، ترس و تردید مسئولان را به دشمن منتقل کرده و باعث جسارت بیشتر آنها شده است. به طوری که در اظهارات مقامات آمریکا و رژیم صهیونی نمایان است. نمی توان به تیمی که تجربه برجام را نیز با ناپختگی و شکست کامل پیش برده بود، خیلی خوشبین بود. بنابراین سیاست ابهام آمیز زمانی مفید فایده است که مسئولان از حالت انفعال خارج شده و در تقابل روانی و شناختی، فعال و آفندی عمل کرده تا پیام قدرت را به دشمن منتقل کنند. در این میان بازی سیاسی کهنه که «رهبری بر اجرای سیاست ها نظارت دقیق دارد»، دوباره از بلندگوها به گوش می رسد؛ در حالی که بر اساس قانون اساسی و مشی آقای خامنه ای، رهبری سیاست‌های کلی نظام را تعیین و ابلاغ می‌کند، اما در سطح اجرایی این سیاست‌ها، دولتمردان هستند که نقش دارند. گاهی به همین دلیل مواضع و دیدگاه‌های رهبری با عملکرد اجرایی دولت تفاوت داشته و سیاست‌های کلان به طور کامل و دقیق اجرا نمی‌شوند. تا جایی که رهبری در پاسخ به سوال یک دانشجو به صراحت و با لحنی اعتراضی به این شبهه پاسخ داده و اذعان کرده اند بین فرمان رهبری و عملکرد مسئولان فاصله است.

ب) اجتناب‌ناپذیری جنگ اخیر پیامدهای ارسال پیام ضعف به دشمن

اما با تحلیل زمینه های تاریخی و بررسی روندها می‌شد نتیجه گرفت که جنگ اخیر از مدت‌ها پیش از ۷ اکتبر کلید خورده و اصلا وقوع آن اجتناب‌ناپذیر بوده است. این موضوع ناشی از ماهیت تقابلی و تضاد شرایط تاریخی، جغرافیایی و هویتی دو طرف است که راهی جز برخورد مستقیم باقی نگذاشته است.  اما نحوه مواجهه با این واقعیت، نوید هوشمندی مسئولان را نمی دهد! ترور شهید رئیسی از ترس پیامدهای آن بازگو نشد ولی مگر با این کتمان حد یقفی برای دشمنی ها بوجود آمد؟  تنها موجب ارسال پیام ضعف به دشمن شده است. وقتی کشوری جرأت قبول واقعیت ترور رئیس جمهورش را ندارد، به این معناست که از تبعات انتقام واهمه دارد! اینجا فقط رئیس جمهور نیست که ترور می شود، بلکه بازدارندگی ایران است که قربانی می شود. در این رابطه، سخنان وزیر امنیت داخلی اسرائیل است که پس از شهادت شهید رئیسی، اعلام کرد: «بزرگ‌ترین حامی مقاومت را از سر راه برداشتیم.»، تأمل برانگیز است. از آن روز ورق تقابل به سمتی برگشت که سلسله عملیات های دشمن صهیونی به مرحله ای رسید که در نهایت منجر به جنگ ۱۲ روزه اخیر شد که اگر آن روزها ضعف و ترس در مواضع ما نبود، شاید اجتناب‌پذیر می‌بود. روزهایی که رهبری حرف از غضب الهی در عقب نشینی غیر تاکتیکی می کرد!

 ج) ضرورت واکنش مناسب

ضعف در پاسخ به تهدیدات دشمن و عدم وحدت واقعی میان مسئولان، پیامدهای منفی قابل توجهی بر امنیت ملی دارد. پاسخ به تهدید که در قواره قواعد بازدارنگی باید باشد، اما وحدت بر سر چه چیز؟ وحدت و وفاق تنها زمانی ارزشمند است که منافع ملی کشور را تضمین کند و بر پایه اصول و استقلال سیاسی باشد. وحدتی که به معنای تجمیع تمام آرا و نظرات در یک ظرف شرایط باشد، کاملا غیرعملی و در تضاد با منافع ملی است، همچنانکه در مشی اغلب گروه های سیاسی‌‌؛ غربزدگی، سنتگرایی، منافع گروهی و دعوای سیاسی ضریب بالاتری نسبت به منافع ملی داشته و دارد! بنابراین لازم است مسئولان و مردم در هماهنگی ذیل امر ملی، با اتخاذ مواضع محکم از تمام ظرفیت ها علیه دشمنان، استفاده نمایند. این تنها نسخه ای است که درمان این روزهای سخت و سرنوشت ساز است. امید که قدر زمان را بدانیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۳۳
جمعی از جوانان انقلابی ایران اسلامی

پرده اول: فرصت‌سوزی

طرِمّاح بن عَدى که خود را به کربلا رسانده بود نقل می‌کند: با امام حسین(ع) وداع کردم و به ایشان گفتم: خدا شرّ جن و انس را از شما دور بگرداند. من از کوفه برای خانواده‌ام آذوقه‌ای خریداری کرده‌ام و خرجی آن‌ها، پیش من است. می‌روم آذوقه‌شان را می‌دهم و بعد به سوی شما بازمی‌گردم. وقتی آمدم، به خدا که از جمله یاران شما خواهم بود.

حضرت فرمود: اگر قصد یاری ما را داری، شتاب کن، خدا تو را رحمت کند! (قالَ‌: فَإِن کُنتَ فاعِلاً فَعَجِّل رَحِمَکَ اللّهُ‌!)

طرماح می‌گوید: از این سخن امام دانستم که از کار آن افراد نگران است که به من می‌گوید شتاب کنم. وقتی نزد خانواده‌ام رسیدم و آذوقه‌شان را دادم، به آن‌ها وصیت و سفارش‌هایی کردم. آن‌ها گفتند: این بار رفتار تو با قبل، متفاوت است. هدف و قصدم را برای آن‌ها بازگو کردم و از راه بنی ثُعَل حرکت کردم، اما وقتی به عُذَیب الهِجانات رسیدم، خبر شهادت حسین(ع) را شنیدم و از همانجا بازگشتم.

 پرده دوم: فرصت‌جویی

هفهاف بن مُهَنَّد، وقتی از قیام امام حسین(ع) آگاه شد، از بصره به سمت حضرت حرکت کرد اما زمانی به کربلا رسید که سیدالشهدا شهید شده و لشکر دشمن به سمت خیمه‌ها حمله‌ور شده و اموال خاندان پیامبر را به غارت می‌برد.

هفهاف وقتی با این صحنه مواجه شد، شمشیر از نیام بیرون کشید و همچون شیر غرّان بر آن‌ها یورش برد و دلیرانه جنگید و هر کس به او نزدیک می‌شد را از دم تیغ می‌گذراند تا آن که جمع زیادی از آن‌ها را به هلاکت رساند و خودش مجروح شد. در نهایت نیز سپاه عمر بن سعد او را محاصره کرده و به شهادت رساندند.

ماجرای حر نیز دقیقا همین‌گونه بود. کسی که هرچند دیر به سپاه حق پیوست، هرچند که فرصت‌هایی را سوزانده بود، اما در روز عاشورا به خود آمد و از خطای خود توبه کرده و از فرصت پیش‌آمده استفاده نمود و خود را به کاروان عاشوراییان ملحق کرد.

پی نوشت:

  • این دو روایت تاریخی، اگرچه در ظاهر، گزارشی متعلق به گذشته‌اند، اما در حقیقت، آیینه‌ای از دو گونه کنش انسانی‌ و نشان‌دهنده دو موقف انسانی و اجتماعی‌اند: یکی، انسان فرصت‌شناس که در بزنگاه‌ها مسئولانه عمل می‌کند، و دیگری، انسان فرصت‌سوز که به‌واسطه تردید، تعویق یا دل‌مشغولی‌های شخصی، از نقش‌آفرینی به‌موقع بازمی‌ماند.
  • امیرالمومنین(ع) فرمود: «الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ‌، فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَیر» فرصت، چون ابر مى‌گذرد. پس، فرصت‌های خوب را غنیمت بشمرید. \[نهج البلاغه، حکمت ۲۱]
  • امام صادق(ع) فرمود: به هر کس فرصتی دست دهد و او به انتظار به‌دست آوردن فرصت کامل، آن را تأخیر اندازد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید؛ زیرا کار ایّام، ربودن است و شیوه زمان، از دست رفتن. (مَنِ انتَظَرَ بمُعاجَلَةِ الفُرصَةِ مُؤاجَلةَ الاستِقصاءِ سَلَبَتهُ الأیّامُ فُرصَتَهُ‌؛ لأنّ مِن شَأنِ الأیّامِ السَّلبَ‌، و سَبیلُ الزَّمَنِ الفَوت) \[تحف العقول، ص ۳۸۱]
  • جامعه‌ در بزنگاه‌های تاریخی، نیازمند کسانی است که بتوانند از اولویت‌های شخصی عبور کرده و به مسئولیت جمعی تن دهند.
  • طرماح، مردی آگاه و خوش‌نیت بود، اما در لحظه‌ای که باید تصمیم می‌گرفت، مسئله‌ای فرعی را بر مسئله‌ای مهم و تاریخ‌ساز ترجیح داده و از جبهه حق بازماند.
  • در مقابل، حر دیر به سپاه حق ملحق شد، هفهاف دیر رسید، اما وقتی رسید، «خروج از انفعال» را انتخاب کرد. حر وقتی به سپاه حق پیوست که کار از کار گذشته بود، هفهاف حتی در زمانی رسید که پرچم قیام افتاده بود، اما به جای نشستن و حسرت خوردن، برخاست، شمشیر کشید و جان داد، اما آن‌ها نشانه شدند؛ نشانه‌ای از اینکه تا دیر نشده، هنوز می‌توان تاریخ‌ساز بود، حتی آنگاه که در ظاهر همه چیز از دست رفته است.
  • ایران امروز، پس از نبرد جانانه با رژیم صهیونی، وارد یکی از بی‌سابقه‌ترین مراحل «وحدت ملی» و «انسجام اجتماعی» شده است. در روزهایی که امنیت و عزت، نه در سخن که در میدان اثبات شده و این ملت گام به گام به یک هویت تمدنی نزدیک‌تر می‌شود. لذا باید از این فرصت ناب استفاده کرد، نه اینکه با طرح مباحث فرعی، این سرمایه را آب کرد.
  • امروز، جامعه ما بیش از همیشه نیازمند «حر» ها و «هفهاف»‌ هاست؛
  • اما اگر «طرماح‌وار» این فرصت را صرفاً به تماشا یا تعویق بسپاریم و یا حتی با دستان خود تخریب کنیم، ممکن است فردا حتی فرصتِ تماشا را نیز از کف داده باشیم.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۴ ، ۲۳:۰۳
جمعی از جوانان انقلابی ایران اسلامی

* قبل نوشت:کلیات داستان واقعی است اما ماجرا و اعداد ذکر شده برای قابل هضم تر شدن، تغییر کرده است و این یک مثال برای کل جامعه جهانی می باشد.

در اواسط قرن ۱۷ میلادی یک معدن طلا و کارخانه که استخراج ناخالصی از طلا را انجام می داد با حداقل هزار کارگر مستقیم و غیر مستقیم توسط چند شریک اداره می شد.

به علت شروع فعالیت جنبش های کارگری و همچنین افزایش هزینه های زندگی در اواسط قرن ۱۷ میلادی، این کارگرها دست به اعتصاب زده و خواهان افزایش حقوق از روزی ۷۰ دلار به ۱۳۰ دلار شدند و شرکای صاحب معدن را به استعفا، تخریب ابزار و ساختمان ها و حتی قتل و ضرب و شتم تهدید کردند.

شرکا در یک جلسه دور هم جمع شدند تا تصمیم بگیرند چگونه باعث افزایش سوددهی معدن و کارخانه شوند و با کمترین ضرر ممکن، حقوق کارگران را افزایش دهند.

پیشنهادهایی که در آن جلسه بیان شد، عبارت اند از:

1. افزایش تولید به وسیله افزایش ساعت کاری یا استخدام کارگر جدید (حقوق پرداختی بیشتر برای کارگرهای اضافه یا اضافه کاری و کوتاه شدن عمر معدن)

2. خرید معدن جدید (هزینه بسیار زیاد و ریسک بالا برای بهره برداری مطلوب)

3. تعدیل نیرو (کاهش تولید و بازدهی)

4. افزایش بازدهی معدن با خرید ابزار جدید و قوی تر( هزینه گزاف برای خرید ابزار و کاهش عمر معدن)

5. گرفتن وام ( سود بالا و غیر عقلانی)

6. گران تر فروختن طلا یا کاهش عیار آن ( کاهش مشتری به علت بازار رقابتی )

هرکدام از این راهکارها باعث بالا بردن سود معدن و در عین حال باعث افزایش هزینه، زمان بری زیاد، یا کاهش فروش می شد.

اما هریک از شرکا با توجه به منافع خودش بر یکی از این روش ها پافشاری می کردند و این موضوع باعث درگیری شدید میان شرکا شد تا جایی که کارگران به عنوان وساطت تا حدودی از حق خود کوتاه آمدند

در تمام این مدت و درگیری ها یکی از شرکا به نام آقای جان دیویس راکفلر بنیان گذار شرکت راکفلرها ساکت بود.

اما او با یک پیشنهاد همه ی شرکا را حیران کرد.

اما پیشنهاد عجیب راکفلر چه بود؟

الف. با توجه به قبول کارگر ها به حقوق 100 دلاری، این مبلغ به آن ها پرداخت شود.

ب. مابقی 30 دلار از 130 دلار، که قرار بود به کارگر ها داده شود را به صورت یک جا برای 6 ماه به راکفلر بدهند.

ج. او متعهد شد در طی شش ماه با همین 30 دلارها کاری کند که هر کارگر از 100 دلار حقوق خود 50 دلار آن را با دست های خودش به شرکا پس بدهد.

د. اگر طرح راکفلر موفق بود علاوه بر سهم خودش 30 درصد سود حاصل از این 20 دلار برای او بشود و اگر ناموفق بود راکفلر از سهم خودش در معدن و کارخانه باید ضرر بقیه شرکا در طی این 6 ماه را پرداخت کند.

این پیشنهاد که یک بازی برد برد برای همه شرکا به جز راکفلر بود بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

راکفلر با آن سی دلار ها طی این شش ماه چه کرد؟

افتتاح کاباره، قمارخانه، مشروب فروشی، دکه سیگار فروشی، مغازه فست فود، رستوران های مختلف و دکه های نوشابه فروشی مخصوص کارگران...

با این کار علاوه براینکه کارگران انرژی و شادابی بیشتری برای کار کردن داشتند، کمتر مرخصی برای استراحت و دیدن خانواده هاشون می رفتند و نصف حقوق دریافتیشون رو هم با یک واسطه دوباره به شرکا بر می گرداندند.

همزمان آقای راکفلر دید که :

اول. افرادی که الکل و نوشابه زیاد می نوشیدند، سیگار میکشیدند، کاباره و فاحشه خونه میروند... در آینده دچار انواع بیماری ها از قبیل سرطان، مشکلات کبدی ، بیماری های تنفسی، بیماری های قلبی، قند، چربی، بیماری های مقاربتی و... خیلی بیماری های دیگر می‌شوند؛ پس با دکترها و داروسازهای مربوط به این بیماری ها شریک شد و سهامشان را خرید.

دوم. از آن طرف همزمان با کمپانی های نوشابه سازی، روغن گیری، با کاباره دارهای بزرگ، سیگارسازی ها ، مزارع انگور ، مزارع تنباکو و ... و هرچیزی که با این صنایع مرتبط بود هم شریک شد و سهامشان را خرید.

سوم. به مرور زمان طبقه کارگر فقیرتر و شرکای معدن طلا به خصوص آقای راکفلر هرروز پولدارتر می شدند. کارگرها وقتی پا به سن می گذاشتند از کار افتاده می شدند و تازه علاوه براینکه حقوقی دریافت نمی کردند باید اندک پس انداز و حقوق بازنشستگیشون را خرج دوا و درمان می کردند که بازهم غیر مستقیم آقای راکفلر برنده این بازی بود.

چهارم. حتی برای فرار از پرداخت مالیات، بخش اندکی از پول هایی که از کارگرها دریافت شده بود را به صورت قطره چکانی در قالب سازمان های خیریه به اون ها پس می دادند ولی در عوض از پرداخت مالیات های فوق سنگین معاف می شدند.

و این داستان هنوز هم در دنیا جریان دارد و بیشتر مردم هرروز فقیرتر می‌شوند تا یک جمعیت یک درصدی هرروز پولدار و پولدارتر بشوند و شوخی هم نداریم که پول قدرت می آورد و آن یک درصد بر کل مردم و دولت ها در حال حکومت کردن‌هستند.

در جهان بیشتر داورسازی ها، بیمارستان ها، شرکت های غذا و نوشیدنی سازی، شرکت های مشروب سازی، صندوق های بازنشستگی، دانشگاه ها، خیریه ها و... همگی در کمال تعجب دست صه.یونیزم جهانی می باشد...( صهیونیزم یک تفکر است نه دین ، یک نفر  ممکن است بی خدا باشد ولی در عین حال صه.یونیزم هم باشد)

به همین دلیل یک روزنامه نگار ایتالیایی به نام کارلو کلودی در قرن 18 میلادی داستان شخصیت پینوکیو و ماجرای شهربازی معروفش را که تبدیل به خر می شدند ساخت.

کلودی قصد داشت تا به ما بفهماند که تمام این لهو و لعب ها (قمار، بازی، مشروب، سیگار که توی انیمیشن هم به آنها اشاره شده) برای خر کردن و بیگاری کشیدن از ماست.

کلودی مجبور شده زیرکانه داستانش را باب میل صهیونیزم ها بسازد تا اثرش دیده و تبلیغ شود و مفهوم برده داری نوین را هم به مخاطب خودش که بیشترشان کودکان و نوجوانان هستند برساند.

حداقل 30 درصد داستان پینوکیو اصلی درباره همان شهربازی است ولی هرچه نسخه های جدید از پینوکیو درحال ساخته شدن هست ، شهربازی کمرنگ و کمرنگ تر شد تا جایی که در دو فیلم آخر پینوکیو دیگر اثری از شهربازی نبود و اثر آخر هم که کلا در فضای جن و پری بود.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۳۰
جمعی از جوانان انقلابی ایران اسلامی