کانون فرهنگی مرکز اندیشه کوثر

دارای مجوز فعالیت از سازمان تبلیغات اسلامی استان خراسان رضوی
مشخصات بلاگ
کانون فرهنگی مرکز اندیشه کوثر

سلام علیکم
لاحول و لا قوه الا بالله
ان شاء الله با عنایت حضرت فاطمه سلام الله علیها، وبلاگ مرکز اندیشه کوثر زیر نظر تشکیلات محبان الزهرا (س) از تاریخ 7 اسفند 1399 مصادف با ولادت امام علی (ع) آغاز به کار می کند. امید است نگاه ویژه آن حضرت شامل حال این تشکیلات گردد و عنایات ایشان هادی و گره گشای راهمان باشد.
پروردگارا ما را برای خودت و برای راهت و برای نظام اسلامی و انقلاب مهدوی تربیت بفرما.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» نوشته رهبر انقلاب سه گروه به عنوان دشمنان اسلام معرفی شده اند:

۱.مرفهین (مترفین)

۲.خاخام‌ها، کشیش‌ها و آخوندهای درباری (احبار و رهبان)

۳.تروریست‌ها، بزن بهادرها (ملأیین) واضح است که ابزار برخورد با شعبان بی‌مخها برخورد نظامی و امنیتی است،

اما! اما! اما!

 ابزار مناسب رویارویی با سرمایه دارها و آخوندهای درباری دشمن چیست؟

در مورد جنگ اقتصادی و رسانه (جنگ بیرون میدانی) رهبر معظم انقلاب فرمودند اگر جنگ “تحریف” را نبازید جنگ “تحریم” را نمی‌بازید، که اشاره به اهمیت این موضوع دارد!

استراتژی جبهه باطل در رویارویی با جبهه حق از چه اجزا و ترتیبی تشکیل شده است؟

الف) جنگ و تحریم اقتصادی تحریم ایران، یمن و سایر مخالفان امپریالیسم جهانی

نسخه:

اقتصاد مقاومتی و تولید درون زا و تولید محور مردمی، نه دولتی یا سرمایه داری

ب) جنگ خبری و روانی (رسانه) در چند گام

گام اول : حصر خبری و تحریف واقعیت‌های ایران و اسلام در قالب پروژه‌های ایران هراسی و اسلام ستیزی

گام دوم : دشمن همواره جنگ حق و باطل را با دوگانه های حزبی عوض می‌کند به گونه ای که امروزه خطی خبری تاکید دارد که مردم اسرائیل پیوندهای تاریخی عمیقی با ایرانیان دارند!

گام سوم : پوشاندن فسادهای سنگین (علو کبیر) به وسیله تحریف (آیه ۴ اسرا)

گام چهارم : بزرگنمایی از مشکلات موجود در جبهه حق اعم از اقتصادی ، اجتماعی ، امنیتی و غیره در زمان ما طوری سنگین شده که گمان می‌کنیم همه ایرانیان هر شب گرسنه می‌خوابند یا تصور میکنیم ایران بدترین کشور جهان است!

نسخه:

راهبردهای مقابله با جنگ رسانه ای:

اول:تقسیم کار و انجام کار قرارگاهی و تشکیلاتی

نباید تمام مؤمنین درون پیام رسان های داخلی صرفاً به عنوان پناهگاه استفاده نمایند، بلکه آن‌هایی که توانمندی جنگ رسانه‌ای دارند بایستی در توییتر، اینستاگرام و سایر فضاها به تقابل با دشمن بپردازند!

دوم: شبکه سازی مؤمنین در جامعه و رساندن پیام جبهه حق به افرادی که ما را بیش از نظام اسلامی باور دارند!

مثلاً بسیاری از مردم صدا و سیما را قبول ندارند اما اگر گزاره‌ای را از ما بشنوند به سادگی می‌پذیرند. این قدرت شبکه و دسترسی ما به جامعه است.

سوم: استفاده از فرصت روایت اول در تمام نبردهای رسانه ای

به عنوان نمونه تعلل یکی از دستگاه‌های امنیتی در ارائه مستندات فوت مهسا امینی ما را دچار چالشی ملی در سال ۱۴۰۱ نمود. اگر آن روز روایت اول را ارائه داده بودیم، رسانه‌های بیگانه آن مسائل را در کف خیابان به وجود نمی‌آوردند. و این درحالیست که جنبش حماس با وجود محدودیت‌های غیر قابل مقایسه با شبکه رسانه‌ای امپریالیسم، توانست تحریف‌های احتمالی اسرائیل را در طوفان الاقصی با فیلم‌های مناسب پاسخ دهد و روایت اول را از آن خود کند.

چهارم: استفاده از قواعد همه فهم در نبرد رسانه‌ای از جمله تفکر انتقادی مثل استفاده از تناقض‌های موجود در فضای رفتاری جبهه باطل.

به عنوان مثال از سلبریتیها باید بپرسیم چرا برای فوت مهسا امینی صدها توییت زده‌اید ولی برای نسل کشی آشکار در فلسطین سکوت نموده‌اید؟ شاید بگویند آنجا کشور بیگانه است. در پاسخ میگوییم شما جرم یهودی را نادیده می گیرید ولی اتهام مسلمان را بدون اثبات می پذیرید؟

یا چرا ورزش روسیه را به دلیل تجاوزگری به اوکراین تحریم کرده‌اید ولی ورزش رژیم صهیونیستی را به خاطر نسل کشی تحریم نمی‌نمایید؟

برگرفته از سخنان شیخ ناصر یوسفی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۲۲:۴۱
مرکز اندیشه کوثر

چند سوال:

چرا عرضۀ روایت پیشرفت را نداریم؟

چرا دست آوردهای فکر انقلابی همیشه مکتوم می‌ماند و ذهنیت مردم نسبت به فکر انقلاب همواره منفی است؟

چرا حتی جبهۀ‌ انقلاب نگاه مثبتی به عملکرد جریان انقلابی ندارد؟

چرا نمی توانیم خطاهای نظری و عملی و فکرها و عملکرد خطرناک جریان مقابل را به خوبی ترسیم کنیم؟

چرا شکستها و ضعفها و حتی پلشتیهای جریان بی‌انقلاب یا ضدانقلاب همه کمال است و کمالات جبهۀ انقلاب همگی بی‌ارزش یا زشتی و عار؟

آیا رسانه در دست ما نیست؟

چرا برخی بدون دقت چنین تصوری از صحنه دارند؟

مشکل این لال‌بودگی در کجا است؟

چرا این مشکل (هر چه که هست) بعد از این همه ضربه خوردنهای ما کماکان پابرجاست؟

و اما پاسخ:

زیرا تصویر ذهنی روشن و مشترکی از فکر انقلابی نداریم. هم کار اندیشه می خواهد و هم کار رسانه. انقلاب چیست؟ انقلابی کیست؟ پس نمی توانیم مقایسه ای بین افکار سنتی و انقلابی، یا مدرن و انقلابی و ... داشته باشیم.قطعا مقایسه بین دستاوردها هم ممکن نیست.

این فضا خوراک لاشخورهای سیاسی و پروژه بگیرهاست تا بنشینند و مصادره کنند، روایت جعلی بسازند، وارونه کنند، انقلابی ها را ببرند در مارپیچ سکوت و ...

این جا رسانه داریم با صد هزار کارمند ولی چون ماقبل آن اندیشه و برنامه نیست، کاربری خوبی هم به ما نمی دهد. در تاریخ مدرن، هم لیبرال ها دوره انقلابی گری داشتند و هم سوسیال ها. و هر کدام مثلا در اقتصاد یا حکمرانی و ... حرف ها و برنامه هایی داشتند و خروجی کارهایشان مشخص شده و روی همه این ها مطالعه گردیده است. به عنوان مثال بعد از انقلاب اسلامی تا الآن ما هم اقتصاد دولتی و هم سرمایه داری و اندکی تعاونی داشتیم که دو مورد اول در مبنا با اقتصاد اسلامی زاویه دارند اما! اما! اما! جالب اینجاست که مجری همه اینها مدعیان انقلابی گری بودند. نتیجه اینکه فعل غیر انقلابی با فاعل انقلابی، آنهم با کلی پیامد مثبت و منفی را به نام انقلاب بنویسیم یا غیر از انقلاب؟

از این معانی باید شروع کنیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۳ ، ۲۳:۴۹
مرکز اندیشه کوثر

دو نگاه به موازات در برخورد با اسراییل هست که در اصل تقابل همنظر هستند ولی در نوع تقابل متفاوت.

نگاه اول می‌گوید نتانیاهو نیاز به جنگ فرامرزها دارد تا بتواند با اجماع سازی جهانی برای حیات سیاسی خود وقت بخرد؛ لذا هرگونه حرکت حساب نشده و حمله نظامی کلاسیک و آشکار را بازی در زمین اسراییل می داند.

نگاه دوم اما می‌گوید حساب شده بزن نه فقط با تیراژ بالای موشک و پهباد؛ بلکه با تحریم، بستن کریدورها، جنگ اطلاعاتی، ترور، باز کردن جبهه های جدید، سایبری و ... در موقعیت های دقیق.

مسئولان ما در لحظه تصمیم می گیرند، ولی ما بعد از وقایع تحلیل می کنیم. کار مسئولان گاهی درست و گاهی غلط از آب در می آید که این طبیعی است ولی اینکه ما هم نقدی نداشته باشیم غلط است، در نتیجه باید حواسمان جمع باشد که حتما در همراهی با جبهه مقاومت انتقاد کنیم.

دشمنان ترکیبی بازهای حرفه ای هستند؛ موساد همواره بسیار قوی کار می‌کند طوریکه شما متوجه آن نمی‌شوید و در دهه های اخیر فرودی در عملکردشان مشاهده نشده است، حال آنکه در داخل کشور به خاطر جنگ قدرت، برخی مسئولان و مقامات بلند پایه مانند آب خوردن حفاظت اطلاعات سپاه را جوان مرگ می کنند ! و کسی نمی تواند نقدی به باعث و بانی اش داشته باشد...

جبهه مقاومت در حوزه های نفوذش با مردمی کار می‌کند که دولت های فاسد، بی عدالتی، فقر و بی عرضگی بخش روزمره زندگیشان شده است! ربط آن چیست؟ اینکه از درون این کشورها بخاطر ضعف اعتقادی کرور کرور جاسوس به استخدام در می آیند و مثل پوست پیاز مجاهدان مظلوم را می فروشند ولی در طرف مقابل یک پادگان نظامیست که انصافا به لحاظ مدیریت جامعه خیلی حساب شده تر و منسجم تر از کشورهای جبهه مقاومت پیش می روند! ایدئولوژیک تر هستند! متعهدتر هستند! پروتکل های امنیتی بسیار شدید، آموزش های همگانی دقیق و ... نفوذ به درون آنها را سخت تر کرده است.

باید دید حزب الله لبنان چرا اینقدر در پشتیبانی بد عمل کرده که این طور مبتلا به نفوذ دشمن شده است!!! باید دید چرا فرماندهان حزب الله در این شرایط حساس بدون رعایت اصول امنیتی و حفاظتی دور یک میز می نشستند و جلسه برگزار می کردند!!!

درک دشمن از عرصه های نوین نهادینه تر می باشد و این درحالیست که ما هنوز در بدنه نظامی هم از این عرصه ها تلقی هالیوودی داریم نه واقعی؛ اتصال آنها به قدرت های جهانی بی نظیر بوده که در نتیجه در نقطه مقابل دهها کشور در حال پشتیبانی های مختلف از اسراییل هستند! با این حساب آنها دست ما را خوانده اند که دنبال استراتژی برق آسا نیستیم بلکه دنبال نبرد فرسایشی هستیم که با حداقل تبعات و هزینه، بیشترین خسارت را به آنها بزنیم. بنابراین در این شرایط اسراییل دنبال استراتژی های برق آسا و فلج کننده رفته است تا خودش را از فرسایش نجات دهد. در نتیجه بی محابا و ترکیبی عمل می‌کند و چون بحث وجودی برایش مطرح است خط قرمزی را رعایت نمی کند...

و اما راهکار این است که ما باید همه جوره حواسمان جمع باشد و مرتب بدل بزنیم، غیر قابل پیش بینی باشیم، ترکیبی و فعالانه عمل کنیم ولی در برهه اخیر اینطور نبودیم. نوعا قابل پیش بینی شدیم...

القصه از هر ابزاری و هر نگاهی میخواهیم برخورد کنیم، باید سریعتر تصمیم بگیریم تا فرصت بازدارندگی از دستت نرود، ناامیدی ایجاد نکنیم، فقط تهدید کنیم بدون اقدام های عینی هیچ فایده ای ندارد.

باید برگ جدید رو کنیم تا ضمن خروج از وضعیت فعلی، در افکار عمومی هم برد داشته باشیم...

در آینده نزدیک جنگ گسترده خواهد شد، امیدوارم ایمان و عمل ما طوری باشد که ضمن کسب نتایج پیروزمندانه در میدان، تبعات جامعه شناختی خوبی برای کشورمان داشته باشد و قدری از این فضای آلوده فعلی فاصله بگیریم

(آنگاه که طبل جنگ نواخته شود مرد از نامرد شناخته می شود)

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۳ ، ۰۰:۰۵
مرکز اندیشه کوثر

چیزی که نیست...

چیزی که هست رقابت جناحی برای حواله تقصیر سقوط اسد به گردن فرماندهان است.

چیزی که هست نقد ذهن رمانتیک ظریف و همفکرانش از اختلافاتی جزئی است که با چند دور مذاکره و بده بستان حل می شود! پالس های متعدد ضعف بدتر از سال ۹۲ که در این شرایط جنگی، بوی عقلانیت نمی دهد.

و دیگر روایت هایی که هست ...

اما چه چیزی که نیست:

روایتی قابل فهم برای همه ایرانیان از سقوط حکومت ۵۰ ساله بعث در سوریه ! [برای ملت و سرانی که در تاریخ تنبل هستند و همه چیز را در قاب مقایسه صوری شرایط خود با دیگر ممالک فهم می کنند و همیشه دنبال اسطوره ای می گردند که حل مشکلاتشان را گردن بگیرد]

ملت! حزب اللهی، اصلاحطلب ، اصولگرا ، مخالف نظام، دهک بالا و پایین!

اگر مشکل بشار الأسد بود، پس چرا کمتر از چند ساعت از سقوط حکومت ۵۰ ساله این خاندان، سنگین ترین حمله اسراییل به زیرساخت های سوریه را از سال ۱۹۷۴ به این سو انجام شد؟

جواب:

مشکل غرب و رژیم صهیونیستی، بشار اسد نیست، بلکه بازیگری به اسم سوریه است با همین جغرافیا، همین اقوام و مذاهب، همین زیرساخت ها و با همین تجربه زیست تاریخی جمعی خاص خودشان که آنها را تبدیل کرده به قاب عکسی بنام سوریه و اتفاقا با غایبی بایگانی شده در تاریخ، بنام حزب بعث!!

و چند نکته:

۱. مشکل گروه های سلفی و ملی و قومیت ها در [چیزی که نمی خواهند]

بشار اسد بود ولی در [چیزی که می خواهند] بلاتکلیف است و در همین ۲۴ ساعت اول صدای درگیری کرد و عرب در شمال به گوش می رسد!

۲. و اتفاقا تنها چیزی که برای روسیه ، غرب، ترکیه و اعراب مهم نیست خیر جمعی مردم سوریه و امنیت ایشان است. ایده آل شان، سوریه ای ضعیف است که بتوان از آن به نفع خود کیسه بدوزند یا سوریه ای با دیکتاتوری مطلقه که همراستای منافع قدرت ها باشد. کسی که الفبای سیاست نداند ولی مترسک شناس باشد، شعار دموکراسی خواهی جلاد سابقا داعشی او را خام نمیکند. [پروپاگاندای رسانه ای غرب که بن لادن و زرقاوی را لولو کرده بود، از شاگرد ایشان یعنی جولانی کاریزما می سازد!]

۳. و البته بدبخت ملتی که ناامید بشود؛ انتظار حرکت بر اساس عقلانیت جمعی از او نداشته باشید! مخصوصا اگر بجای ذهن تاریخی ، رسانه پذیر باشد! دولتمردان کشورهای منطقه که خیال سهمی بیشتر از کیسه آینده منطقه دارند، می دانند خاورمیانه جدید در فاز عملیاتی است؟ به نظرتان چقدر زمان دارند که شیرفهم بشوند؟

تعارف نکنیم! چقدر این جواب ها در مورد باقی کشورهای منطقه از جمله ما قابل تطبیق است؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۳ ، ۱۲:۰۶
مرکز اندیشه کوثر

* قبل نوشت:کلیات داستان واقعی است اما ماجرا و اعداد ذکر شده برای قابل هضم تر شدن، تغییر کرده است و این یک مثال برای کل جامعه جهانی می باشد.

در اواسط قرن ۱۷ میلادی یک معدن طلا و کارخانه که استخراج ناخالصی از طلا را انجام می داد با حداقل هزار کارگر مستقیم و غیر مستقیم توسط چند شریک اداره می شد.

به علت شروع فعالیت جنبش های کارگری و همچنین افزایش هزینه های زندگی در اواسط قرن ۱۷ میلادی، این کارگرها دست به اعتصاب زده و خواهان افزایش حقوق از روزی ۷۰ دلار به ۱۳۰ دلار شدند و شرکای صاحب معدن را به استعفا، تخریب ابزار و ساختمان ها و حتی قتل و ضرب و شتم تهدید کردند.

شرکا در یک جلسه دور هم جمع شدند تا تصمیم بگیرند چگونه باعث افزایش سوددهی معدن و کارخانه شوند و با کمترین ضرر ممکن، حقوق کارگران را افزایش دهند.

پیشنهادهایی که در آن جلسه بیان شد، عبارت اند از:

1. افزایش تولید به وسیله افزایش ساعت کاری یا استخدام کارگر جدید (حقوق پرداختی بیشتر برای کارگرهای اضافه یا اضافه کاری و کوتاه شدن عمر معدن)

2. خرید معدن جدید (هزینه بسیار زیاد و ریسک بالا برای بهره برداری مطلوب)

3. تعدیل نیرو (کاهش تولید و بازدهی)

4. افزایش بازدهی معدن با خرید ابزار جدید و قوی تر( هزینه گزاف برای خرید ابزار و کاهش عمر معدن)

5. گرفتن وام ( سود بالا و غیر عقلانی)

6. گران تر فروختن طلا یا کاهش عیار آن ( کاهش مشتری به علت بازار رقابتی )

هرکدام از این راهکارها باعث بالا بردن سود معدن و در عین حال باعث افزایش هزینه، زمان بری زیاد، یا کاهش فروش می شد.

اما هریک از شرکا با توجه به منافع خودش بر یکی از این روش ها پافشاری می کردند و این موضوع باعث درگیری شدید میان شرکا شد تا جایی که کارگران به عنوان وساطت تا حدودی از حق خود کوتاه آمدند

در تمام این مدت و درگیری ها یکی از شرکا به نام آقای جان دیویس راکفلر بنیان گذار شرکت راکفلرها ساکت بود.

اما او با یک پیشنهاد همه ی شرکا را حیران کرد.

اما پیشنهاد عجیب راکفلر چه بود؟

الف. با توجه به قبول کارگر ها به حقوق 100 دلاری، این مبلغ به آن ها پرداخت شود.

ب. مابقی 30 دلار از 130 دلار، که قرار بود به کارگر ها داده شود را به صورت یک جا برای 6 ماه به راکفلر بدهند.

ج. او متعهد شد در طی شش ماه با همین 30 دلارها کاری کند که هر کارگر از 100 دلار حقوق خود 50 دلار آن را با دست های خودش به شرکا پس بدهد.

د. اگر طرح راکفلر موفق بود علاوه بر سهم خودش 30 درصد سود حاصل از این 20 دلار برای او بشود و اگر ناموفق بود راکفلر از سهم خودش در معدن و کارخانه باید ضرر بقیه شرکا در طی این 6 ماه را پرداخت کند.

این پیشنهاد که یک بازی برد برد برای همه شرکا به جز راکفلر بود بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

راکفلر با آن سی دلار ها طی این شش ماه چه کرد؟

افتتاح کاباره، قمارخانه، مشروب فروشی، دکه سیگار فروشی، مغازه فست فود، رستوران های مختلف و دکه های نوشابه فروشی مخصوص کارگران...

با این کار علاوه براینکه کارگران انرژی و شادابی بیشتری برای کار کردن داشتند، کمتر مرخصی برای استراحت و دیدن خانواده هاشون می رفتند و نصف حقوق دریافتیشون رو هم با یک واسطه دوباره به شرکا بر می گرداندند.

همزمان آقای راکفلر دید که :

اول. افرادی که الکل و نوشابه زیاد می نوشیدند، سیگار میکشیدند، کاباره و فاحشه خونه میروند... در آینده دچار انواع بیماری ها از قبیل سرطان، مشکلات کبدی ، بیماری های تنفسی، بیماری های قلبی، قند، چربی، بیماری های مقاربتی و... خیلی بیماری های دیگر می‌شوند؛ پس با دکترها و داروسازهای مربوط به این بیماری ها شریک شد و سهامشان را خرید.

دوم. از آن طرف همزمان با کمپانی های نوشابه سازی، روغن گیری، با کاباره دارهای بزرگ، سیگارسازی ها ، مزارع انگور ، مزارع تنباکو و ... و هرچیزی که با این صنایع مرتبط بود هم شریک شد و سهامشان را خرید.

سوم. به مرور زمان طبقه کارگر فقیرتر و شرکای معدن طلا به خصوص آقای راکفلر هرروز پولدارتر می شدند. کارگرها وقتی پا به سن می گذاشتند از کار افتاده می شدند و تازه علاوه براینکه حقوقی دریافت نمی کردند باید اندک پس انداز و حقوق بازنشستگیشون را خرج دوا و درمان می کردند که بازهم غیر مستقیم آقای راکفلر برنده این بازی بود.

چهارم. حتی برای فرار از پرداخت مالیات، بخش اندکی از پول هایی که از کارگرها دریافت شده بود را به صورت قطره چکانی در قالب سازمان های خیریه به اون ها پس می دادند ولی در عوض از پرداخت مالیات های فوق سنگین معاف می شدند.

و این داستان هنوز هم در دنیا جریان دارد و بیشتر مردم هرروز فقیرتر می‌شوند تا یک جمعیت یک درصدی هرروز پولدار و پولدارتر بشوند و شوخی هم نداریم که پول قدرت می آورد و آن یک درصد بر کل مردم و دولت ها در حال حکومت کردن‌هستند.

در جهان بیشتر داورسازی ها، بیمارستان ها، شرکت های غذا و نوشیدنی سازی، شرکت های مشروب سازی، صندوق های بازنشستگی، دانشگاه ها، خیریه ها و... همگی در کمال تعجب دست صه.یونیزم جهانی می باشد...( صهیونیزم یک تفکر است نه دین ، یک نفر  ممکن است بی خدا باشد ولی در عین حال صه.یونیزم هم باشد)

به همین دلیل یک روزنامه نگار ایتالیایی به نام کارلو کلودی در قرن 18 میلادی داستان شخصیت پینوکیو و ماجرای شهربازی معروفش را که تبدیل به خر می شدند ساخت.

کلودی قصد داشت تا به ما بفهماند که تمام این لهو و لعب ها (قمار، بازی، مشروب، سیگار که توی انیمیشن هم به آنها اشاره شده) برای خر کردن و بیگاری کشیدن از ماست.

کلودی مجبور شده زیرکانه داستانش را باب میل صه.یونیزم ها بسازد تا اثرش دیده و تبلیغ شود و مفهوم برده داری نوین را هم به مخاطب خودش که بیشترشان کودکان و نوجوانان هستند برساند.

حداقل 30 درصد داستان پینوکیو اصلی درباره همان شهربازی است ولی هرچه نسخه های جدید از پینوکیو درحال ساخته شدن هست ، شهربازی کمرنگ و کمرنگ تر شد تا جایی که در دو فیلم آخر پینوکیو دیگر اثری از شهربازی نبود و اثر آخر هم که کلا در فضای جن و پری بود.

تمام

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۳۰
مرکز اندیشه کوثر

هارون هیوبی عکاس نشریه نشنال جئوگرافیک وقتی به کمپ رزرو پانگریج رفته بود، بومیان لاکوتا او را برادر یا عمو خطاب می‌کردند. اما هیوبی خوب می دانست که در هر شرایطی یک  واشیچو است. واشیچو در ادبیات لاکوتاها به افراد غیر سرخ پوست می‌گفتند، اما معنی دیگری هم دارد که آن به معنای «کسی است که بهترین قسمت غذا را برای خود برمی‌دارد.» هیوبی وقتی باخود فکر کرد که سفیدها مدرسه‌های خصوصی دارند، امکانات رفاهی دارند، پول توی جیبشان دارند، خوب می‌فهمید لاکوتاها همه چیزشان را باختند تا سفید پوستان برنده باشند! و این فقط در مورد مردم لاکوتا صادق نیست بلکه راجع به تمام مردم بومی دنیاست!! من ترجیح می‌دهم که سرگذشت بومیان آمریکای شمالی را فلسطین یک نامگذاری کنم. می دانید چرا؟ تاریخ بومیان آمریکا چیزی ندارد جز جنگ‌ها و معاهدات زیر پا رفته توسط سفیدپوستان به علاوه «کشتارهایی» که شیادانه نام «نبرد» بر روی آن گذاشته می‌شد. نکته حیاتی این که تمام این اتفاقات در لوای سلسله اقداماتی بزک شده به نام «توسعه ایالات متحده» بوده است. مثلاً قانون  هومستد (Homestead_Act)  آبراهام لینکلن که موجب هجوم سیل آسای جمعیت سفیدها به سمت مناطق سرخ پوست نشین شد، قطعا نمی‌تواند بدون اغراض تصفیه نژادی طراحی شده باشد. با اسم زیبای مالکیت خصوصی، ۸۰ میلیون هکتار از زمین‌های لاکوتاها توسط دلالان سفید پوست بلعیده شد. همچنین به بهانه تشویق مالکین سفیدپوست برای ساختن خانه در مزارع هکتاری با قیمتی ارزان، بومیان چند هزار ساله منطقه را با زور به کمپ‌های رزرو کوچاندند. اردوگاه آوارگان به گوشتان آشنا نیست!؟ جالب است بدانیم که به ساکنان سفیدپوست جدید مناطق قبایلی لاکوتا  شهرک نشین می‌گفتند. تصویر اذهان جمعی شرقی ها از معاهدات با غرب چیست؟

در آمریکا هم معاهده  فورد لارمی در ابتدا چیزی جز مرزبندی مناطق بومیان به عنوان کشور مستقل نبود، ولی به راحتی به واسطه قانون هومستد نادیده گرفته شد و هر بار که بومیان برای عهدشکنی سفید پوستان درگیر به جنگ با این انسان های  مدرن بربر می‌شدند، کشتار، اعدام دسته جمعی، کوچ اجباری، فشار و سخت‌گیری جدید در انتظارشان بود. مثلاً آبراهام لینکلن با اجرای طرح  راه آهن سراسری از وسط سرزمین بومیان کلید جنگی فراگیر توسط  ابر سرخ (سه قبیله بومی) را زد که موجب سه شکست سخت ارتش آمریکا از بومیان شد و  معاهده فورد لارمی ۲ تضمین مالکیت  تپه بلک هیلز ، اعطای حق کشاورزی و شکار در ایالت‌های اطراف و بسته شدن دریاچه پائودر ریور به روی سفید پوستان شد. یعنی فقط سمبه پر زور شاید توانست احقاق حقی کند. سوابق تاریخ استعماری ۳۵۰ ساله غرب تا آن روزها، دست سفیدپوست ها را در بازگشت به تقابل با بومیان پر می کرد. این بار با تکمیل راه آهن سراسری و همزمان عزیمت وسیع شکارچیان سفید که نابودکننده منبع مهم غذایی  بوفالوها و پوست چرم تن پوش بومیان شد، باز گشتند. و باز قانونی تمامیت خواهانه به نام  قانون تملک بومیان غیر از نادیده انگاشتن مرزها، اینبار کل بومیان سرخ پوست را تحت تملک دولت تعریف نمود که بر اساس این قانون، بومیان اجازه خروج از کمپ‌ها را نداشته و از اینجا بود که لاکوتاها تبدیل به  اسیران جنگی بومی آمریکا شدند.

مدرن بربرهای سفیدپوست با شروع  تب طلا در ۱۸۷۴ به تپه‌های بلک هیلز هجوم آوردند و  جورج آرمسترانگ کاستر روانه این تپه مقدس شد و به پیشنهاد کاستر، کنگره به دنبال راهی برای نقض کلیه معاهدات قبلی گشت و اینجا شروع جنگ لاکوتا با کاستر بود. یا  قانون داوز در ۱۸۸۷ نسخه جدید قانون هومستد آبراهام لینکون بود که به موجب آن مالکیت اشتراکی بومیان بر زمین ها ملغی شده و به اجبار باید قسمت بندی های جدید به بومیان به عنوان ملک خصوصی واگذار می‌شد. خب تجربه هومستد به وضوح نشان داده بود که این طرح نیز راهی برای حضور مجدد سفته بازان برای خرید زمین‌های مرغوب بومیان و پایان مالکیت بومیان بر سرزمین آبا و اجدادیی‌شان بود. اکنون شاید واضح‌تر باشد که چرا متن حاضر را اولین فلسطین تاریخ نام گذاشتم.

سال ۱۸۹۰ و  کشتار وُندِدنی توسط ارتش آمریکا مهر پایانی بر مالکیت، عزت، هویت و قدرت بومیان لاکوتا و تقدیم گورستان جمعی به بازماندگان ایشان توسط انگلوساکسون ها بود. هیچ رسانه‌ای در قلب جزیره دور افتاده آمریکای شمالی سال ۱۹۰۰ وجود نداشت که به دنیا بگوید آن جمعیت ۸.۵ میلیونی سال ۱۴۹۲ میلادی حالا به کمتر از ۲۵۰ هزار نفر رسیده بود. تازه اگر آمار توسط نهادی بی طرف تایید شده باشد. ۸۰ سال بعد یعنی ۱۹۸۰ زمانی که چند نسل از آن خاطرات تلخ گذشته بود، طولانی‌ترین روند دادرسی تاریخ ایالات متحده، بین  قبیله سو و دولت انجام شد که به موجب رای دادگاه، ۱۰۶ میلیون دلار غرامت به نفع بومیان صادر شد. لاکوتاها اعتراض کردند و گفتند که بلک هیلز فروشی نیست اما راه به جایی نبردند.

سال ۲۰۱۰ آمارها درباره وضعیت لاکوتاها بسیار بسیار تکان دهنده است. تاریخی مملو از نقض معاهدات، کوچ اجباری ، استعمار و کشتار دسته جمعی بومیان آنان را به بدترین وضعیت ممکن رسانده است:

* بیکاری در کمپ رزرو پانگریج ۸۵ تا ۹۰ درصد

* عدم توانایی دولت ایالتی در ساخت خانه جدید

* سکونت بومیان در بناهای پوسیده و در کنار ۵ خانواده دیگر

*۳۹ درصد فاقد برق

*۶۰ درصد آلوده به قارچ سیاه

*۹۰ درصد زیر خط فقر فدرال

* بیماری سل ۸ برابر متوسط آمریکا -مرگ نوزادان ۳ برابر قاره

* شیوع عجیب سرطان

* ۷۰ درصد ترک تحصیل دانش آموزان

* ترک شغل معلمان

* اعتیاد به الکل و خشونت

* ۵۰ درصد جمعیت بالای ۴۰ سال مبتلا به دیابت و

* امید به زندگی ۴۶ سال!

هیوبی این گونه صحبت خود را به پایان می‌رساند: او می‌گوید آخرین پرده هر نسل کشی موفقیت آمیز این است که ظالم و غاصب از کنار به صحنه که خود ایجاد کرده نگاه می‌کند و می‌گوید: «وای خدای من این‌ها دارند چه بلایی سر هم می‌آورند؟! این‌ها دارند خودشان را می‌کشند!» ولی سفید پوستان آمریکا باید بدانند این وضعیت میراث ملی آمریکا است. وضعیت غم انگیز بچه‌های بومی که در کمپ اسرای جنگی به دنیا می‌آیند در واقع استخوان‌های بهترین قسمت غذا هستند! بله دقیقا تمامی این فجایع توسط واشیچو ها اتفاق افتاده است و راه جبران آن گسیل گروه‌های خیریه و رنگ آمیزی مدارس کمپ ها نیست. سفید پوستان باید زمین‌های بومیان و تپه مقدس بلک هیلز را به بومیان پس بدهند و به آنها هیچ ارتباطی ندارد که با آن چه می‌خواهند بکنند. می دانم به چه چیز فکر می کنید، همه اتفاقات رخ داده برای ما مسلمانان غرب آسیا تنها یک تجدید خاطره است.

برگرفته از کتاب خاطرات هارون هیوبی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۲ ، ۲۳:۱۶
مرکز اندیشه کوثر
۸ آذر ۱۴۰۲

آقا روح‌الله

* آقا روح‌الله در آبادی کوچک و سردی میان سروهای ایستاده‌ی پاریس بود. تنها او بود و عبای سیاه پشمین‌اش.

*سیدعلی خامنه‌ای در گوشه سلولی به طول و عرض قد آدمیزاد با دیوارهای سیاه و منجمد و زیلویی آبی‌رنگ و پاره‌پاره زانو در بغل گرفته بود.

*قاسم بهترین فوتبالیست روستای‌ قنات‌ملک کرمان بود. کودکی ۱۲ ساله؛ با استعداد؛ آفتاب سوخته؛ و البته با کفش‌هایی پاره از فقر و نداری. به ناچار عصرها شاگرد بنا بود.

*عبدالکریم نصرالله، میوه‌فروش دوره‌گردی بود در صور لبنان صبح‌ها چرخ‌دستی پرسروصدایش را به راه‌ می‌انداخت و کوچه به کوچه تا غروب میگشت تا آخرین دانه‌های سیب و زیتون‌اش فروش برود. پسر کوچکی هم روی چرخ‌دستی‌اش می‌نشست و همراهی‌اش میکرد. حسن!

*اسقاطیل بود.

اسقاطیل تازه‌تاسیس و تازه‌نفس بود.

قوی بود.

با ارتباطات قوی و تجهیزات بسیار.

اسقاطیل خدای خاورمیانه بود.

همه همزمان جاری بود؛

هیچ‌کدام اما نمی‌دانستند تقدیر چه نقشه‌ها برایشان دارد. نه آقا روح‌الله. نه سیدعلی. نه قاسم. نه حسن و نه آن جرثومه سرطانی.

تقدیر تو بخوان خداوند خدا مهر روح‌الله را از دهکده‌های محقر حومه پاریس در قلب‌های همیشه‌تپنده‌ی پابرهنگان عالم انداخت.

خدا روح‌الله را ساکن جماران میخواست نه نوفل‌لوشاتو.

ساکن قلب‌‌های غبارگرفته و بنده‌زده‌ی ما مستضعفین.

ما رعیت کوخ‌نشین کلافه از ستم‌ها.

سیدعلی را هم.

و خدا خواست که ما فقرا؛

ما پابرهنگان خمینی‌دوست؛

ما ستم‌کشیده‌های شلاق‌خورده؛

ما حبس‌کشیده‌ها در سلول کناری سیدعلی؛

ما ایمان‌آورندگان به «نرید ان نمن علی الذین استضعفوا»؛

ما آقای جهان شویم.

همین ما گرسنه‌های کفش‌پاره‌ی بنا و میوه‌فروش.

نظم جهان را عوض کنیم و بر خدای خاورمیانه طغیان کنیم؛

موشک‌ها و راکت‌هایمان را از زمین و آسمان بر آنها بباریم و منطقه را زیر پوتین‌هایمان قرق کنیم.

آتش به خرمن کفر بیندازیم و با پای خودشان به پناهگاه‌هایی بفرستیم‌شان با دیوارهای سیاه و منجمد،به طول و عرض قد آدمیزاد!

سید علی امروز از کنج سلول بیرون آمده؛

زیلوی آبی استضعاف‌نشان خود را زیر پا انداخته.

از مسلحان تحت امر خود سان می‌بیند و انگشت‌ غضبش را به‌سوی خدای خاورمیانه نشانه رفته؛ که پیوسته خدای سیدعلی و روح‌الله، بزرگ‌تر از خدای خاورمیانه است.

 

مهدی مولایی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۲ ، ۰۱:۲۴
مرکز اندیشه کوثر
۱۱ مهر ۱۴۰۲

آدم کشی

کشتن کسی که خدا و پیغمبر (ص) اذن کشتن او را ندادند از گناهان کبیره بوده و در آیه ۹۳ سوره نساء پروردگار پنج جزا برای آن قرار داده است: جهنم، خلود و همیشگی بودن در آن، غضب، لعنت و عذاب بزرگ.

مواردی که شامل این گناه می شود:

۱- قتل:

اگر شخصی مؤمنی را به جهت ایمانش کشته باشد و خونش را حلال دانسته که قاتل در این حال کافر است. کوچک و بزرگ ندارد و قاتل‌ یک نفر یا دو نفر مانند این است که همه مردم را کشته چون هتک حرمت کرده و راه این کار را باز نموده است؛ و هر کس در قتل مؤمنی راضی باشد هر چند شرکت نکرده باشد در گناه قاتل شریک است.

۲- انتحار:

نفس خودتان را به ناحق نکشید چه در هنگام غضب و چه ستم و تعدی و تجاوز به غیر . به عبارت دیگر خودکشی به هر وسیله که باشد چه سم بخورد، چه از بلندی خود را بیاندازد و چه اگر مریض شود به فکر مداوا نباشد.

۳- سقط جنین:

حکم کشتن بچه در رحم مادر با دیگران مساوی است و دیه قتل نفس را دارد حتی اگر هنوز به صورت نطفه بوده و توسط پدر یا مادرش باشد.

 حکم قتل نفس چیست؟

الف) اگر کسی از روی عمد قتل نفس نموده باید پس از توبه خود را تسلیم اولیای مقتول کند و آنها اختیار قصاص یا عفو دارند و در صورت عفو بر قاتل سه چیز واجب می شود: آزاد کردن بنده (و) سیر کردن شصت نفر فقیر (و) روزه گرفتن شصت روز پی در پی.

ب) در صورتیکه قتل غیر عمد یا شبه عمد باشد پرداختن دیه به اولیای مقتول بر کشنده واجب می گردد اما ولی‌ّ دم حق قصاص ندارد و کفّاره آن یکی از آزاد کردن بنده (یا) روزه گرفتن شصت روز پی در پی (یا) سیر کردن شصت نفر مسکین  می باشد.

نکته: در مورد قطع عضو هم احکام مشابه دارد که به کتاب مراجعه شود.

برگرفته از جلد اول کتاب گناهان کبیره

نوشته شهید محراب آیت الله دستغیب

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۲ ، ۰۱:۰۴
مرکز اندیشه کوثر

این که انسان خودش را از قهر خفیّ و انتقام پنهانی و ناگهانی خدا ایمن بداند و از اینکه به واسطه گناه دچار عذاب گردد ترسی نداشته باشد ، پس با این کار شأن خدا را خفیف به حساب می آورد. در نتیجه مکر الهی عقوبت ناگهانی خداوند است به بنده گناه کار  در حالت غفلت او چه در دنیا و چه در آخرت؛ چه در روز و چه در شب.

انواع مکر :

۱ . املاء : سنت الهی بر مهلت دادن به بشر و عجله نکردن در عقوبت است و الا جز معصومین همه هلاک می‌شدند پس این مهلت به سود اهل تقوی برای توبه و اصلاح می باشد و به ضرر کفار و فجار بوده تا بر گناهشان افزوده شود.

۲ . استدراج : بندگانی که مستحق قهر و غضب الهی شده اند با گناه جدید ، خدا نعمت تازه ای به آنها می‌دهد تا گناه را فراموش کنند و توبه نکنند . به عبارت دیگر ترک استغفار استدراج است.

باید در نظر داشت همانطور که خدای تعالی صفات جمالیه دارد صفات جلالیه نیز دارد، پس انسان مؤمن همیشه هم در ظاهر و هم در باطن بین خوف (بیم) و رجاء (امید) می باشد. خوف از مکر الهی و امید به فضل و بخشش پروردگار، نه خوفی که به یأس برسد و نه امیدی که انسان را مغرور کند.

و اما خوف پس از ارتکاب گناه انواعی دارد:

شاید دیگر هیچ وقت مورد رحمت خدا واقع نشود

گناه را کوچک بشمارد

شاید توبه اش قبول نشود

و اگر قبول شود نتواند سر عهد خود بماند

مانع استجابت دعایش شود

اعمال خیر گذشته اش ضایع شده باشد

از شکر بر الطاف الهی فراموش کند

دچار امتحان شدید و یا مکر خداوند شود

و

باید امیرالمؤمنین (ع) را سر مشق قرار دهیم هر چند انسان به مقام حضرت نمی رسد ولی اگر سختی عذاب را درک نمیکنی به اضطراب امام خود بنگر که چگونه به فکر آخرت خودشان بودند.

برگرفته از جلد اول کتاب گناهان کبیره

نوشته شهید محراب آیت الله دستغیب

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۲ ، ۱۰:۴۹
مرکز اندیشه کوثر
۹ ارديبهشت ۱۴۰۲

روضه نمکی

گفت بیای خوشحال میشم. کلا بی غل و غشه. دلی حرف میزنه. گفتم من عصری دو سه جا کار دارم، اگه برسم حتما میام. گفت ساعت هشت و نیمه، خداحافظ، یاعلی...

شب دیدم جفت و جور میشه که برم، بهش گفتم لوکیشن بفرست. گفت میخوای خوشحالم کنی؟ ۹ هم اینجا باشی حله.

 

سمت یکی از محله های نسبتا بدنام تهران. رسیدم تو کوچه دم در بود، داشت تماس میگرفت.

 

 سلام چطوری، بفرما، گفتم سلام، ببخش جلوجلو میرم.

راه پله ساکت بود ولی دم در صدایی زیارت عاشورا میخوند. درو هول دادم، تاریک بود، بی صدا از بین جمعیت انبوه دوستانه شون که میشدن هف هشت نفر! گذشتم و گوشه پذیرایی نشستم.

 

خب جای جدیدیه برام. باید کمی اطرافمو پیدا کنم. ی نگاه به پرچم رو دیوار، ی نگاه به تیپ رفقا. جوونای حدود کمتر از ۳۰ سال، همه شلوار جین چسبون، اغلب تیشرت و دور موهاشون خالی و محاسن سایه انداخته.

 

مجلس گردون میخوند: وقتی افتاد زمین گفت مگه آقا به من غلام سیاه هم نگاه میکنه؟

(توی دلم گفتم بله که نگاه میکنه، وقتی منی که سنخیتی با بساط روضه ندارمو ششم شوال میاره زیر بیرق، مگه میشه نگاهت نکنه)

یهو زیر سرش دست آقا رو حس کرد... خدایا روی جون رو نورانی کن، بدنش رو خوشبو کن... تمام صحرا از بوی خوش عطر پیکر جون پر شد... (صدای گریه)

... آقا توی کربلا برای همه گریه کرد، ولی یجا بحال خودش گریه کرد، اونجایی که به سمت بدن عباس میرفت، دشمن آهنگ خیمه میکرد، وقتی سمت خیمه برمیگشت، حرامیا میرفتن سمت بدن عباس (صدای گریه)

روضه مادر، روضه رقیه... آروم آروم تموم کرد رفت توی دعا، آخرم برقا روشن شد.

توی ذهنشون در مورد من سوال میپرسیدن، منم چایی می خوردم و با لبخند بهشون جواب میدادم.

 

چایی آورد، با قند و شکلات... خب دعوت به روضه نمکی بودیم. ولی نمی دونم چرا یهو یکی که روی دستش تتو کرده بود اومد توی خونه و کلی غذا دستش بود. سفره انداختن. دوتا چیز زیاد بود بینشون، احترام و محبت.

گفتم داداش دعوتی ما روضه نمکی بودا، زحمت کشیدی. سمت پیروزی شب عاشورا کباب میدن، سمت شما تو روضه نمکی!؟ من عاشورا میام هیئت شما (همه خندیدن). خودشون ختم باحالی بودنا ولی شوخی منو تحویل گرفتن.

 

گفتم چیشد حالا روضه گرفتی اول شوالی؟! گفت هیچی بابام شهرستان وقت آب داشت، دیدم خونه خالی شده، گفتم روضه بگیرم. فقط براش نوشابه نگه دارید که اگه بو ببره، دمشو ببینم! عاشق نوشابست!

 

خوبه والا، پیچوندن ننه بابا، خونه خالی، جمع همه خوش تیپا و روضه امام حسین

 

تو این شلوغی رسانه های منحرف پر سر و صدای دنیا، جوونای آخر دهه هفتاد بلدن خوب زندگی کنن. ماشاالله بهتون.

 

ما ملت امام حسینیم...

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۵۵
مرکز اندیشه کوثر