مرکز اندیشه کوثر

دارای مجوز از سازمان تبلیغات اسلامی مشهد مقدس
مشخصات بلاگ
مرکز اندیشه کوثر

سلام علیکم
لاحول و لا قوه الا بالله
ان شاء الله با عنایت حضرت فاطمه سلام الله علیها، وبلاگ مرکز اندیشه کوثر زیر نظر تشکیلات محبان الزهرا (س) از تاریخ 7 اسفند 1399 مصادف با ولادت امام علی (ع) آغاز به کار می کند. امید است نگاه ویژه آن حضرت شامل حال این تشکیلات گردد و عنایات ایشان هادی و گره گشای راهمان باشد.
پروردگارا ما را برای خودت و برای راهت و برای نظام اسلامی و انقلاب مهدوی تربیت بفرما.
یا علی

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

* قبل نوشت:کلیات داستان واقعی است اما ماجرا و اعداد ذکر شده برای قابل هضم تر شدن، تغییر کرده است و این یک مثال برای کل جامعه جهانی می باشد.

در اواسط قرن ۱۷ میلادی یک معدن طلا و کارخانه که استخراج ناخالصی از طلا را انجام می داد با حداقل هزار کارگر مستقیم و غیر مستقیم توسط چند شریک اداره می شد.

به علت شروع فعالیت جنبش های کارگری و همچنین افزایش هزینه های زندگی در اواسط قرن ۱۷ میلادی، این کارگرها دست به اعتصاب زده و خواهان افزایش حقوق از روزی ۷۰ دلار به ۱۳۰ دلار شدند و شرکای صاحب معدن را به استعفا، تخریب ابزار و ساختمان ها و حتی قتل و ضرب و شتم تهدید کردند.

شرکا در یک جلسه دور هم جمع شدند تا تصمیم بگیرند چگونه باعث افزایش سوددهی معدن و کارخانه شوند و با کمترین ضرر ممکن، حقوق کارگران را افزایش دهند.

پیشنهادهایی که در آن جلسه بیان شد، عبارت اند از:

1. افزایش تولید به وسیله افزایش ساعت کاری یا استخدام کارگر جدید (حقوق پرداختی بیشتر برای کارگرهای اضافه یا اضافه کاری و کوتاه شدن عمر معدن)

2. خرید معدن جدید (هزینه بسیار زیاد و ریسک بالا برای بهره برداری مطلوب)

3. تعدیل نیرو (کاهش تولید و بازدهی)

4. افزایش بازدهی معدن با خرید ابزار جدید و قوی تر( هزینه گزاف برای خرید ابزار و کاهش عمر معدن)

5. گرفتن وام ( سود بالا و غیر عقلانی)

6. گران تر فروختن طلا یا کاهش عیار آن ( کاهش مشتری به علت بازار رقابتی )

هرکدام از این راهکارها باعث بالا بردن سود معدن و در عین حال باعث افزایش هزینه، زمان بری زیاد، یا کاهش فروش می شد.

اما هریک از شرکا با توجه به منافع خودش بر یکی از این روش ها پافشاری می کردند و این موضوع باعث درگیری شدید میان شرکا شد تا جایی که کارگران به عنوان وساطت تا حدودی از حق خود کوتاه آمدند

در تمام این مدت و درگیری ها یکی از شرکا به نام آقای جان دیویس راکفلر بنیان گذار شرکت راکفلرها ساکت بود.

اما او با یک پیشنهاد همه ی شرکا را حیران کرد.

اما پیشنهاد عجیب راکفلر چه بود؟

الف. با توجه به قبول کارگر ها به حقوق 100 دلاری، این مبلغ به آن ها پرداخت شود.

ب. مابقی 30 دلار از 130 دلار، که قرار بود به کارگر ها داده شود را به صورت یک جا برای 6 ماه به راکفلر بدهند.

ج. او متعهد شد در طی شش ماه با همین 30 دلارها کاری کند که هر کارگر از 100 دلار حقوق خود 50 دلار آن را با دست های خودش به شرکا پس بدهد.

د. اگر طرح راکفلر موفق بود علاوه بر سهم خودش 30 درصد سود حاصل از این 20 دلار برای او بشود و اگر ناموفق بود راکفلر از سهم خودش در معدن و کارخانه باید ضرر بقیه شرکا در طی این 6 ماه را پرداخت کند.

این پیشنهاد که یک بازی برد برد برای همه شرکا به جز راکفلر بود بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

راکفلر با آن سی دلار ها طی این شش ماه چه کرد؟

افتتاح کاباره، قمارخانه، مشروب فروشی، دکه سیگار فروشی، مغازه فست فود، رستوران های مختلف و دکه های نوشابه فروشی مخصوص کارگران...

با این کار علاوه براینکه کارگران انرژی و شادابی بیشتری برای کار کردن داشتند، کمتر مرخصی برای استراحت و دیدن خانواده هاشون می رفتند و نصف حقوق دریافتیشون رو هم با یک واسطه دوباره به شرکا بر می گرداندند.

همزمان آقای راکفلر دید که :

اول. افرادی که الکل و نوشابه زیاد می نوشیدند، سیگار میکشیدند، کاباره و فاحشه خونه میروند... در آینده دچار انواع بیماری ها از قبیل سرطان، مشکلات کبدی ، بیماری های تنفسی، بیماری های قلبی، قند، چربی، بیماری های مقاربتی و... خیلی بیماری های دیگر می‌شوند؛ پس با دکترها و داروسازهای مربوط به این بیماری ها شریک شد و سهامشان را خرید.

دوم. از آن طرف همزمان با کمپانی های نوشابه سازی، روغن گیری، با کاباره دارهای بزرگ، سیگارسازی ها ، مزارع انگور ، مزارع تنباکو و ... و هرچیزی که با این صنایع مرتبط بود هم شریک شد و سهامشان را خرید.

سوم. به مرور زمان طبقه کارگر فقیرتر و شرکای معدن طلا به خصوص آقای راکفلر هرروز پولدارتر می شدند. کارگرها وقتی پا به سن می گذاشتند از کار افتاده می شدند و تازه علاوه براینکه حقوقی دریافت نمی کردند باید اندک پس انداز و حقوق بازنشستگیشون را خرج دوا و درمان می کردند که بازهم غیر مستقیم آقای راکفلر برنده این بازی بود.

چهارم. حتی برای فرار از پرداخت مالیات، بخش اندکی از پول هایی که از کارگرها دریافت شده بود را به صورت قطره چکانی در قالب سازمان های خیریه به اون ها پس می دادند ولی در عوض از پرداخت مالیات های فوق سنگین معاف می شدند.

و این داستان هنوز هم در دنیا جریان دارد و بیشتر مردم هرروز فقیرتر می‌شوند تا یک جمعیت یک درصدی هرروز پولدار و پولدارتر بشوند و شوخی هم نداریم که پول قدرت می آورد و آن یک درصد بر کل مردم و دولت ها در حال حکومت کردن‌هستند.

در جهان بیشتر داورسازی ها، بیمارستان ها، شرکت های غذا و نوشیدنی سازی، شرکت های مشروب سازی، صندوق های بازنشستگی، دانشگاه ها، خیریه ها و... همگی در کمال تعجب دست صه.یونیزم جهانی می باشد...( صهیونیزم یک تفکر است نه دین ، یک نفر  ممکن است بی خدا باشد ولی در عین حال صه.یونیزم هم باشد)

به همین دلیل یک روزنامه نگار ایتالیایی به نام کارلو کلودی در قرن 18 میلادی داستان شخصیت پینوکیو و ماجرای شهربازی معروفش را که تبدیل به خر می شدند ساخت.

کلودی قصد داشت تا به ما بفهماند که تمام این لهو و لعب ها (قمار، بازی، مشروب، سیگار که توی انیمیشن هم به آنها اشاره شده) برای خر کردن و بیگاری کشیدن از ماست.

کلودی مجبور شده زیرکانه داستانش را باب میل صه.یونیزم ها بسازد تا اثرش دیده و تبلیغ شود و مفهوم برده داری نوین را هم به مخاطب خودش که بیشترشان کودکان و نوجوانان هستند برساند.

حداقل 30 درصد داستان پینوکیو اصلی درباره همان شهربازی است ولی هرچه نسخه های جدید از پینوکیو درحال ساخته شدن هست ، شهربازی کمرنگ و کمرنگ تر شد تا جایی که در دو فیلم آخر پینوکیو دیگر اثری از شهربازی نبود و اثر آخر هم که کلا در فضای جن و پری بود.

تمام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۳۰
مرکز اندیشه کوثر

هارون هیوبی عکاس نشریه نشنال جئوگرافیک وقتی به کمپ رزرو پانگریج رفته بود، بومیان لاکوتا او را برادر یا عمو خطاب می‌کردند. اما هیوبی خوب می دانست که در هر شرایطی یک  واشیچو است. واشیچو در ادبیات لاکوتاها به افراد غیر سرخ پوست می‌گفتند، اما معنی دیگری هم دارد که آن به معنای «کسی است که بهترین قسمت غذا را برای خود برمی‌دارد.» هیوبی وقتی باخود فکر کرد که سفیدها مدرسه‌های خصوصی دارند، امکانات رفاهی دارند، پول توی جیبشان دارند، خوب می‌فهمید لاکوتاها همه چیزشان را باختند تا سفید پوستان برنده باشند! و این فقط در مورد مردم لاکوتا صادق نیست بلکه راجع به تمام مردم بومی دنیاست!! من ترجیح می‌دهم که سرگذشت بومیان آمریکای شمالی را فلسطین یک نامگذاری کنم. می دانید چرا؟ تاریخ بومیان آمریکا چیزی ندارد جز جنگ‌ها و معاهدات زیر پا رفته توسط سفیدپوستان به علاوه «کشتارهایی» که شیادانه نام «نبرد» بر روی آن گذاشته می‌شد. نکته حیاتی این که تمام این اتفاقات در لوای سلسله اقداماتی بزک شده به نام «توسعه ایالات متحده» بوده است. مثلاً قانون  هومستد (Homestead_Act)  آبراهام لینکلن که موجب هجوم سیل آسای جمعیت سفیدها به سمت مناطق سرخ پوست نشین شد، قطعا نمی‌تواند بدون اغراض تصفیه نژادی طراحی شده باشد. با اسم زیبای مالکیت خصوصی، ۸۰ میلیون هکتار از زمین‌های لاکوتاها توسط دلالان سفید پوست بلعیده شد. همچنین به بهانه تشویق مالکین سفیدپوست برای ساختن خانه در مزارع هکتاری با قیمتی ارزان، بومیان چند هزار ساله منطقه را با زور به کمپ‌های رزرو کوچاندند. اردوگاه آوارگان به گوشتان آشنا نیست!؟ جالب است بدانیم که به ساکنان سفیدپوست جدید مناطق قبایلی لاکوتا  شهرک نشین می‌گفتند. تصویر اذهان جمعی شرقی ها از معاهدات با غرب چیست؟

در آمریکا هم معاهده  فورد لارمی در ابتدا چیزی جز مرزبندی مناطق بومیان به عنوان کشور مستقل نبود، ولی به راحتی به واسطه قانون هومستد نادیده گرفته شد و هر بار که بومیان برای عهدشکنی سفید پوستان درگیر به جنگ با این انسان های  مدرن بربر می‌شدند، کشتار، اعدام دسته جمعی، کوچ اجباری، فشار و سخت‌گیری جدید در انتظارشان بود. مثلاً آبراهام لینکلن با اجرای طرح  راه آهن سراسری از وسط سرزمین بومیان کلید جنگی فراگیر توسط  ابر سرخ (سه قبیله بومی) را زد که موجب سه شکست سخت ارتش آمریکا از بومیان شد و  معاهده فورد لارمی ۲ تضمین مالکیت  تپه بلک هیلز ، اعطای حق کشاورزی و شکار در ایالت‌های اطراف و بسته شدن دریاچه پائودر ریور به روی سفید پوستان شد. یعنی فقط سمبه پر زور شاید توانست احقاق حقی کند. سوابق تاریخ استعماری ۳۵۰ ساله غرب تا آن روزها، دست سفیدپوست ها را در بازگشت به تقابل با بومیان پر می کرد. این بار با تکمیل راه آهن سراسری و همزمان عزیمت وسیع شکارچیان سفید که نابودکننده منبع مهم غذایی  بوفالوها و پوست چرم تن پوش بومیان شد، باز گشتند. و باز قانونی تمامیت خواهانه به نام  قانون تملک بومیان غیر از نادیده انگاشتن مرزها، اینبار کل بومیان سرخ پوست را تحت تملک دولت تعریف نمود که بر اساس این قانون، بومیان اجازه خروج از کمپ‌ها را نداشته و از اینجا بود که لاکوتاها تبدیل به  اسیران جنگی بومی آمریکا شدند.

مدرن بربرهای سفیدپوست با شروع  تب طلا در ۱۸۷۴ به تپه‌های بلک هیلز هجوم آوردند و  جورج آرمسترانگ کاستر روانه این تپه مقدس شد و به پیشنهاد کاستر، کنگره به دنبال راهی برای نقض کلیه معاهدات قبلی گشت و اینجا شروع جنگ لاکوتا با کاستر بود. یا  قانون داوز در ۱۸۸۷ نسخه جدید قانون هومستد آبراهام لینکون بود که به موجب آن مالکیت اشتراکی بومیان بر زمین ها ملغی شده و به اجبار باید قسمت بندی های جدید به بومیان به عنوان ملک خصوصی واگذار می‌شد. خب تجربه هومستد به وضوح نشان داده بود که این طرح نیز راهی برای حضور مجدد سفته بازان برای خرید زمین‌های مرغوب بومیان و پایان مالکیت بومیان بر سرزمین آبا و اجدادیی‌شان بود. اکنون شاید واضح‌تر باشد که چرا متن حاضر را اولین فلسطین تاریخ نام گذاشتم.

سال ۱۸۹۰ و  کشتار وُندِدنی توسط ارتش آمریکا مهر پایانی بر مالکیت، عزت، هویت و قدرت بومیان لاکوتا و تقدیم گورستان جمعی به بازماندگان ایشان توسط انگلوساکسون ها بود. هیچ رسانه‌ای در قلب جزیره دور افتاده آمریکای شمالی سال ۱۹۰۰ وجود نداشت که به دنیا بگوید آن جمعیت ۸.۵ میلیونی سال ۱۴۹۲ میلادی حالا به کمتر از ۲۵۰ هزار نفر رسیده بود. تازه اگر آمار توسط نهادی بی طرف تایید شده باشد. ۸۰ سال بعد یعنی ۱۹۸۰ زمانی که چند نسل از آن خاطرات تلخ گذشته بود، طولانی‌ترین روند دادرسی تاریخ ایالات متحده، بین  قبیله سو و دولت انجام شد که به موجب رای دادگاه، ۱۰۶ میلیون دلار غرامت به نفع بومیان صادر شد. لاکوتاها اعتراض کردند و گفتند که بلک هیلز فروشی نیست اما راه به جایی نبردند.

سال ۲۰۱۰ آمارها درباره وضعیت لاکوتاها بسیار بسیار تکان دهنده است. تاریخی مملو از نقض معاهدات، کوچ اجباری ، استعمار و کشتار دسته جمعی بومیان آنان را به بدترین وضعیت ممکن رسانده است:

* بیکاری در کمپ رزرو پانگریج ۸۵ تا ۹۰ درصد

* عدم توانایی دولت ایالتی در ساخت خانه جدید

* سکونت بومیان در بناهای پوسیده و در کنار ۵ خانواده دیگر

*۳۹ درصد فاقد برق

*۶۰ درصد آلوده به قارچ سیاه

*۹۰ درصد زیر خط فقر فدرال

* بیماری سل ۸ برابر متوسط آمریکا -مرگ نوزادان ۳ برابر قاره

* شیوع عجیب سرطان

* ۷۰ درصد ترک تحصیل دانش آموزان

* ترک شغل معلمان

* اعتیاد به الکل و خشونت

* ۵۰ درصد جمعیت بالای ۴۰ سال مبتلا به دیابت و

* امید به زندگی ۴۶ سال!

هیوبی این گونه صحبت خود را به پایان می‌رساند: او می‌گوید آخرین پرده هر نسل کشی موفقیت آمیز این است که ظالم و غاصب از کنار به صحنه که خود ایجاد کرده نگاه می‌کند و می‌گوید: «وای خدای من این‌ها دارند چه بلایی سر هم می‌آورند؟! این‌ها دارند خودشان را می‌کشند!» ولی سفید پوستان آمریکا باید بدانند این وضعیت میراث ملی آمریکا است. وضعیت غم انگیز بچه‌های بومی که در کمپ اسرای جنگی به دنیا می‌آیند در واقع استخوان‌های بهترین قسمت غذا هستند! بله دقیقا تمامی این فجایع توسط واشیچو ها اتفاق افتاده است و راه جبران آن گسیل گروه‌های خیریه و رنگ آمیزی مدارس کمپ ها نیست. سفید پوستان باید زمین‌های بومیان و تپه مقدس بلک هیلز را به بومیان پس بدهند و به آنها هیچ ارتباطی ندارد که با آن چه می‌خواهند بکنند. می دانم به چه چیز فکر می کنید، همه اتفاقات رخ داده برای ما مسلمانان غرب آسیا تنها یک تجدید خاطره است.

برگرفته از کتاب خاطرات هارون هیوبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۲ ، ۲۳:۱۶
مرکز اندیشه کوثر
۸ آذر ۱۴۰۲

آقا روح‌الله

* آقا روح‌الله در آبادی کوچک و سردی میان سروهای ایستاده‌ی پاریس بود. تنها او بود و عبای سیاه پشمین‌اش.

*سیدعلی خامنه‌ای در گوشه سلولی به طول و عرض قد آدمیزاد با دیوارهای سیاه و منجمد و زیلویی آبی‌رنگ و پاره‌پاره زانو در بغل گرفته بود.

*قاسم بهترین فوتبالیست روستای‌ قنات‌ملک کرمان بود. کودکی ۱۲ ساله؛ با استعداد؛ آفتاب سوخته؛ و البته با کفش‌هایی پاره از فقر و نداری. به ناچار عصرها شاگرد بنا بود.

*عبدالکریم نصرالله، میوه‌فروش دوره‌گردی بود در صور لبنان صبح‌ها چرخ‌دستی پرسروصدایش را به راه‌ می‌انداخت و کوچه به کوچه تا غروب میگشت تا آخرین دانه‌های سیب و زیتون‌اش فروش برود. پسر کوچکی هم روی چرخ‌دستی‌اش می‌نشست و همراهی‌اش میکرد. حسن!

*اسقاطیل بود.

اسقاطیل تازه‌تاسیس و تازه‌نفس بود.

قوی بود.

با ارتباطات قوی و تجهیزات بسیار.

اسقاطیل خدای خاورمیانه بود.

همه همزمان جاری بود؛

هیچ‌کدام اما نمی‌دانستند تقدیر چه نقشه‌ها برایشان دارد. نه آقا روح‌الله. نه سیدعلی. نه قاسم. نه حسن و نه آن جرثومه سرطانی.

تقدیر تو بخوان خداوند خدا مهر روح‌الله را از دهکده‌های محقر حومه پاریس در قلب‌های همیشه‌تپنده‌ی پابرهنگان عالم انداخت.

خدا روح‌الله را ساکن جماران میخواست نه نوفل‌لوشاتو.

ساکن قلب‌‌های غبارگرفته و بنده‌زده‌ی ما مستضعفین.

ما رعیت کوخ‌نشین کلافه از ستم‌ها.

سیدعلی را هم.

و خدا خواست که ما فقرا؛

ما پابرهنگان خمینی‌دوست؛

ما ستم‌کشیده‌های شلاق‌خورده؛

ما حبس‌کشیده‌ها در سلول کناری سیدعلی؛

ما ایمان‌آورندگان به «نرید ان نمن علی الذین استضعفوا»؛

ما آقای جهان شویم.

همین ما گرسنه‌های کفش‌پاره‌ی بنا و میوه‌فروش.

نظم جهان را عوض کنیم و بر خدای خاورمیانه طغیان کنیم؛

موشک‌ها و راکت‌هایمان را از زمین و آسمان بر آنها بباریم و منطقه را زیر پوتین‌هایمان قرق کنیم.

آتش به خرمن کفر بیندازیم و با پای خودشان به پناهگاه‌هایی بفرستیم‌شان با دیوارهای سیاه و منجمد،به طول و عرض قد آدمیزاد!

سید علی امروز از کنج سلول بیرون آمده؛

زیلوی آبی استضعاف‌نشان خود را زیر پا انداخته.

از مسلحان تحت امر خود سان می‌بیند و انگشت‌ غضبش را به‌سوی خدای خاورمیانه نشانه رفته؛ که پیوسته خدای سیدعلی و روح‌الله، بزرگ‌تر از خدای خاورمیانه است.

 

مهدی مولایی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۲ ، ۰۱:۲۴
مرکز اندیشه کوثر
۱۱ مهر ۱۴۰۲

آدم کشی

کشتن کسی که خدا و پیغمبر (ص) اذن کشتن او را ندادند از گناهان کبیره بوده و در آیه ۹۳ سوره نساء پروردگار پنج جزا برای آن قرار داده است: جهنم، خلود و همیشگی بودن در آن، غضب، لعنت و عذاب بزرگ.

مواردی که شامل این گناه می شود:

۱- قتل:

اگر شخصی مؤمنی را به جهت ایمانش کشته باشد و خونش را حلال دانسته که قاتل در این حال کافر است. کوچک و بزرگ ندارد و قاتل‌ یک نفر یا دو نفر مانند این است که همه مردم را کشته چون هتک حرمت کرده و راه این کار را باز نموده است؛ و هر کس در قتل مؤمنی راضی باشد هر چند شرکت نکرده باشد در گناه قاتل شریک است.

۲- انتحار:

نفس خودتان را به ناحق نکشید چه در هنگام غضب و چه ستم و تعدی و تجاوز به غیر . به عبارت دیگر خودکشی به هر وسیله که باشد چه سم بخورد، چه از بلندی خود را بیاندازد و چه اگر مریض شود به فکر مداوا نباشد.

۳- سقط جنین:

حکم کشتن بچه در رحم مادر با دیگران مساوی است و دیه قتل نفس را دارد حتی اگر هنوز به صورت نطفه بوده و توسط پدر یا مادرش باشد.

 حکم قتل نفس چیست؟

الف) اگر کسی از روی عمد قتل نفس نموده باید پس از توبه خود را تسلیم اولیای مقتول کند و آنها اختیار قصاص یا عفو دارند و در صورت عفو بر قاتل سه چیز واجب می شود: آزاد کردن بنده (و) سیر کردن شصت نفر فقیر (و) روزه گرفتن شصت روز پی در پی.

ب) در صورتیکه قتل غیر عمد یا شبه عمد باشد پرداختن دیه به اولیای مقتول بر کشنده واجب می گردد اما ولی‌ّ دم حق قصاص ندارد و کفّاره آن یکی از آزاد کردن بنده (یا) روزه گرفتن شصت روز پی در پی (یا) سیر کردن شصت نفر مسکین  می باشد.

نکته: در مورد قطع عضو هم احکام مشابه دارد که به کتاب مراجعه شود.

برگرفته از جلد اول کتاب گناهان کبیره

نوشته شهید محراب آیت الله دستغیب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۲ ، ۰۱:۰۴
مرکز اندیشه کوثر

این که انسان خودش را از قهر خفیّ و انتقام پنهانی و ناگهانی خدا ایمن بداند و از اینکه به واسطه گناه دچار عذاب گردد ترسی نداشته باشد ، پس با این کار شأن خدا را خفیف به حساب می آورد. در نتیجه مکر الهی عقوبت ناگهانی خداوند است به بنده گناه کار  در حالت غفلت او چه در دنیا و چه در آخرت؛ چه در روز و چه در شب.

انواع مکر :

۱ . املاء : سنت الهی بر مهلت دادن به بشر و عجله نکردن در عقوبت است و الا جز معصومین همه هلاک می‌شدند پس این مهلت به سود اهل تقوی برای توبه و اصلاح می باشد و به ضرر کفار و فجار بوده تا بر گناهشان افزوده شود.

۲ . استدراج : بندگانی که مستحق قهر و غضب الهی شده اند با گناه جدید ، خدا نعمت تازه ای به آنها می‌دهد تا گناه را فراموش کنند و توبه نکنند . به عبارت دیگر ترک استغفار استدراج است.

باید در نظر داشت همانطور که خدای تعالی صفات جمالیه دارد صفات جلالیه نیز دارد، پس انسان مؤمن همیشه هم در ظاهر و هم در باطن بین خوف (بیم) و رجاء (امید) می باشد. خوف از مکر الهی و امید به فضل و بخشش پروردگار، نه خوفی که به یأس برسد و نه امیدی که انسان را مغرور کند.

و اما خوف پس از ارتکاب گناه انواعی دارد:

شاید دیگر هیچ وقت مورد رحمت خدا واقع نشود

گناه را کوچک بشمارد

شاید توبه اش قبول نشود

و اگر قبول شود نتواند سر عهد خود بماند

مانع استجابت دعایش شود

اعمال خیر گذشته اش ضایع شده باشد

از شکر بر الطاف الهی فراموش کند

دچار امتحان شدید و یا مکر خداوند شود

و

باید امیرالمؤمنین (ع) را سر مشق قرار دهیم هر چند انسان به مقام حضرت نمی رسد ولی اگر سختی عذاب را درک نمیکنی به اضطراب امام خود بنگر که چگونه به فکر آخرت خودشان بودند.

برگرفته از جلد اول کتاب گناهان کبیره

نوشته شهید محراب آیت الله دستغیب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۲ ، ۱۰:۴۹
مرکز اندیشه کوثر
۹ ارديبهشت ۱۴۰۲

روضه نمکی

گفت بیای خوشحال میشم. کلا بی غل و غشه. دلی حرف میزنه. گفتم من عصری دو سه جا کار دارم، اگه برسم حتما میام. گفت ساعت هشت و نیمه، خداحافظ، یاعلی...

شب دیدم جفت و جور میشه که برم، بهش گفتم لوکیشن بفرست. گفت میخوای خوشحالم کنی؟ ۹ هم اینجا باشی حله.

 

سمت یکی از محله های نسبتا بدنام تهران. رسیدم تو کوچه دم در بود، داشت تماس میگرفت.

 

 سلام چطوری، بفرما، گفتم سلام، ببخش جلوجلو میرم.

راه پله ساکت بود ولی دم در صدایی زیارت عاشورا میخوند. درو هول دادم، تاریک بود، بی صدا از بین جمعیت انبوه دوستانه شون که میشدن هف هشت نفر! گذشتم و گوشه پذیرایی نشستم.

 

خب جای جدیدیه برام. باید کمی اطرافمو پیدا کنم. ی نگاه به پرچم رو دیوار، ی نگاه به تیپ رفقا. جوونای حدود کمتر از ۳۰ سال، همه شلوار جین چسبون، اغلب تیشرت و دور موهاشون خالی و محاسن سایه انداخته.

 

مجلس گردون میخوند: وقتی افتاد زمین گفت مگه آقا به من غلام سیاه هم نگاه میکنه؟

(توی دلم گفتم بله که نگاه میکنه، وقتی منی که سنخیتی با بساط روضه ندارمو ششم شوال میاره زیر بیرق، مگه میشه نگاهت نکنه)

یهو زیر سرش دست آقا رو حس کرد... خدایا روی جون رو نورانی کن، بدنش رو خوشبو کن... تمام صحرا از بوی خوش عطر پیکر جون پر شد... (صدای گریه)

... آقا توی کربلا برای همه گریه کرد، ولی یجا بحال خودش گریه کرد، اونجایی که به سمت بدن عباس میرفت، دشمن آهنگ خیمه میکرد، وقتی سمت خیمه برمیگشت، حرامیا میرفتن سمت بدن عباس (صدای گریه)

روضه مادر، روضه رقیه... آروم آروم تموم کرد رفت توی دعا، آخرم برقا روشن شد.

توی ذهنشون در مورد من سوال میپرسیدن، منم چایی می خوردم و با لبخند بهشون جواب میدادم.

 

چایی آورد، با قند و شکلات... خب دعوت به روضه نمکی بودیم. ولی نمی دونم چرا یهو یکی که روی دستش تتو کرده بود اومد توی خونه و کلی غذا دستش بود. سفره انداختن. دوتا چیز زیاد بود بینشون، احترام و محبت.

گفتم داداش دعوتی ما روضه نمکی بودا، زحمت کشیدی. سمت پیروزی شب عاشورا کباب میدن، سمت شما تو روضه نمکی!؟ من عاشورا میام هیئت شما (همه خندیدن). خودشون ختم باحالی بودنا ولی شوخی منو تحویل گرفتن.

 

گفتم چیشد حالا روضه گرفتی اول شوالی؟! گفت هیچی بابام شهرستان وقت آب داشت، دیدم خونه خالی شده، گفتم روضه بگیرم. فقط براش نوشابه نگه دارید که اگه بو ببره، دمشو ببینم! عاشق نوشابست!

 

خوبه والا، پیچوندن ننه بابا، خونه خالی، جمع همه خوش تیپا و روضه امام حسین

 

تو این شلوغی رسانه های منحرف پر سر و صدای دنیا، جوونای آخر دهه هفتاد بلدن خوب زندگی کنن. ماشاالله بهتون.

 

ما ملت امام حسینیم...

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۵۵
مرکز اندیشه کوثر
۱۴ فروردين ۱۴۰۲

تفاوت یأس با قنوط چیست؟

پس از شرک، ناامیدی از رحمت الهی بزرگترین گناه است. اعتقاد نداشتن به قدرت و رحمت بی پایان خدا سبب یأس از پروردگار عالم می شود، پس آمرزیدنی نیست چون امیدی به آمرزش و مغفرت خدا ندارد تا توبه نماید و در قرآن است که (ناامید از رحمت الهی نمی شود مگر کسی که کافر است - یوسف:۸۷)

از این گذشته یأس سبب جرأت بر جمیع گناهان می گردد چون شخص می گوید : من که معذّب خواهم بود چرا خودم را از شهوت دنیا محروم نمایم؟

 

سبب همه چیز خداست.

خداوند هر کاری را با مسببش انجام ‌می دهد و این دلیلی می شود که شما افعالی انجام دهید برای رسیدن به حوائج و نیازها مانند بیماری و مراجعه به دکتر و ...

اما بعضی از مواقع پروردگار برای به اشتباه نیفتادن بندگان امور دنیوی و آخرتی را طوری دیگر پیش می برد، یا اسباب موجود را بی تاثیر می نماید یا با نبودن اسباب، شئ معدوم را موجود می کند.

 

به عنوان مثال:

الف) اسباب را در دنیا بی تاثیر می کند : آتش و حضرت ابراهیم (ع)

ب) بدون سبب معدوم را در دنیا موجود می کند : به دنیا آمدن حضرت عیسی (ع)

ج) بی اثر کردن امور آخرتی با وجود اسباب : فاجر شدن انسان های خوب و عاقبت به شرّی

د) تفضل امور آخرتی بدون اسباب : عاقبت بخیر شدن آدم های شقی

 

چاره یأس در امور دنیوی:

1.  نگاه به قدرت خداوند متعال که همه چیز در ید اوست

2.  نگاه به تجربه های شخصی خود

3.  نگاه به تجربه های افراد دیگر

و اینکه بداند

الف: زندگی دنیا سراسر حوادث و ابتلائات است.

ب: کسانی در گرفتاری هایی بدتر از او هستند.

ج: کسانی بودند که در بدترین شرایط نجات پیدا کرده اند.

 

چاره یأس در امور اخروی:

۱ . یأس بدترین گناه است چون لحظه اجتناب و انقطاع از پروردگار است.

۲ . در قرآن استثنا برای گناهی که بخشیده نشود نیست.

 

و اما قنوط :

 ۱.  یأس ناامیدی قلب است و قنوط به ظاهر هم سرایت کرده

۲.  یأس ناامیدی از اجابت دعاست و قنوط بدگمانی به پروردگار

۳.  یأس ناامیدی از رحمات اخروی است و قنوط از رحمات دنیوی

۴.  قنوط مثل قطع شدن و بریدگی از خداست و یأس مثل حجابی بین بنده و خداست و قابل رفع شدن است.

پس قنوط بدتر از یأس است.

 

برگرفته از جلد اول کتاب گناهان کبیره

نوشته شهید محراب آیت الله دستغیب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۲۴
مرکز اندیشه کوثر

مهم‌ترین شرط عبادت اخلاص در نیّت است و مستفاد از روایات آن است که شخص ریاکار، مشرک و منافق و مغضوب پروردگار عالم و اهل عذاب است و به عبارت دیگر ریاء شرک اصغر است.

روز قیامت ریاکار با چهار اسم خوانده می شود:

یا کافر

یا فاجر (گناه کار پرده در)

یا غادر (مکار)

یا خاسر (زیان کار)

 

اموری که ریاکاران یا به وجه اخروی و معنوی یا به وجه دنیوی و مادی به آن ریاء می کنند پنج چیز است:

 

۱- بدن: ضعیف و نحیف یا فربه و زیبا نشان دادن بدن

۲- زیّ و هیئت: نوع لباس پوشیدن یا طرز راه رفتن

۳- قول: اظهار کمالات و فضیلت نمودن نزد خلق

۴- عمل: خود را متدیّن و متعبّد و با خضوع و خشوع نشان دادن یا اظهار ثروت و دارایی کردن نزد مردم

۵- اتباع و سایر اشیاء خارجی: رفت و آمد به مجالس علما و اهل دین یا حکام و ملوک و صاحب نفوذ نشان دادن خود

 

برگرفته از جلد اول کتاب گناهان کبیره

نوشته شهید محراب آیت الله دستغیب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۵۵
مرکز اندیشه کوثر
۲ فروردين ۱۴۰۲

مرز توحید و شرک کجاست؟

از جایی که در قرآن کریم آمده هر گناهی غیر از شرک بخشیده می‌شود مشخص است که شرک بزرگترین گناه می باشد.

شرک دقیقا در مقابل توحید قرار دارد و همان طور که توحید دارای ۵ مرتبه و مقام است ، شرک هم ۵ مقام دارد:

 

اول : مقام ذات که یکی دانستن ذات الهی است و علت ایجاد جمیع عوالم امکانی از محسوس و غیر محسوس می باشد.

 

دوم : مقام صفات که جدا ندانستن حیات و علم و قدرت خدا از ذات الهی است و اینکه هر کس این صفات را داراست از خداست ، نه مستقل از خدا.

 

سوم :مقام افعال یعنی مالک و مدیر تمام عالم فقط خداست . همانطور که حیات از خداست آثار حیات هم از خداست پس فقط تسلیم اوباید بود و از او ترسید.

 

چهارم : مقام طاعت یعنی بعد از فهمیدن اینکه خالق ، مالک ، رازق و ... خداست پس فقط او و کسانیکه او دستور داده مانند رسول (ص) و اولی الامر (ع) لایق فرمانبرداری هستند.

 

پنجم : مقام عبادت یعنی خدا از سر لطف برای قرب انسان به خودش و رشد انسان دستوراتی را توسط رسولان و ائمه (ع) به بشررسانده که با انجام آن انسان به خدا و مقامات عالی نزدیک می شود.

البته به شرط اخلاص و به دور از ریا

 

برگرفته از جلد اول کتاب گناهان کبیره

نوشته شهید محراب آیت الله دستغیب

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۲ ، ۱۶:۰۶
مرکز اندیشه کوثر

اربعین ...

مسیر پر است از آدم های رنگارنگ ...

زن و مرد ، پیر و جوان ، سیاه و سفید ، عرب و عجم ، بلند و کوتاه ،شاد و غمگین ، عاشق و نالایق(خودم) و...

هرکس را هوایی در سر است ،

هوایی که در طواف حرم سیدالشهدا هروله می کند و دلِ خون دارد !

اینجا دیگر من و تو ، ما می شود و یک هدف را می سازد ،

هدفی که ابتدایش سرخی خون حسین است

و انتهایش بیرق سبز مهدوی ، که آغاز تمدنِ اسلامی - علوی خواهد بود ...

اینجا دیگر نژاد پرستی معنا ندارد ،

ایرانی و پاکستانی ، عراقی ، لبنانی ، افغانستانی و آفریقایی ، آمریکایی و...

در کنار یکدیگر گام بر می دارند ، و دل و قلوه هم می دهند و می گیرند !

اینجا نمونه ای است از آن تمدن آخرالزمانی که یک زن از یک سوی زمین در کمال امنیت به سمتی دیگر می رود بدون تکان خوردنِ آبی در دل !

اینجا دلی نمی لرزد ، جز در غمِ حسین

اینجا ، جاده ای دارد که میلیون ها دلباخته

در طول تاریخ در آرزوی قدم زدن در آن بوده اند....

اینجا ، خاکش با تمام خاک ها فرق می کند

اینجا هر زائر برای رسیدن به کربلا باید ابتدا در این خاک ها ، غسلِ عاشقی کند ،

و خاک آلود و عاری از آلودگی گناه ، وارد بهشت شود ...

اینجا تمام حساب کتاب هایش ، فرق می کند ...

اینجا بهشت است ، بهشت ...

نه ، اینجا از بهشت هم بهتر است ...

اینجا ، مسیرِ رسیدن به حسین است ...

 خاطرات زندگی با ثبت عکس ها می گذرد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۱ ، ۱۶:۱۴
مرکز اندیشه کوثر