چطور ممکن است
گفتم: نظرت درباره انتخابات چیست؟ رأی خودت را چگونه انتخاب می کنی؟
گفت: من شرکت نمی کنم!!!
گفتم: چرا؟
گفت: چه فایده ... اصلا به چه دلیل شرکت کنم؟
گفتم: چطور ممکن است وضعیت خاکت، وطنت و مملکتت برایت بی اهمیت باشد؟
چرا باید حتما دنبال فایده باشیم که این نظام صدها فایده برای ما به ارمغان آورده است.
چطور ممکن است آیات و حجج الهی روی زمین را، یعنی شهدای عزیز، همانهایی که جان شیرین را بدون هیچگونه وعده و وعید دنیایی و به بهای رضایت حق فدای دین و وطن خود کردند و وصیتی جز حراست از دین و وطن و نظام نداشتند را ببینیم و باز حرف از بی تفاوتی بزنیم؟
چطور ممکن است اوضاع ظلم در منطقه خودمان را ببینیم و دم فروبندیم؟
چطور ممکن است شهادت سردارمان را فراموش کنیم؟
چطور ممکن است رشادت های سربازان حریم دین و انسانیت را ببینیم و به عقائد آنها کافر باشیم؟
چطور ممکن است وضعیت امروز فلسطین را ببینیم و ذره ای وجدانمان حتی تکان نخورد؟
چطور غم آن پدر سه فرزند از دست داده را و یا آن مادر افغان دختر از دست داده و یا بدن مطهر آن کودک فلسطینی را آویزان از لبه بولدوزر اسرائیلی و یا آن پدری که پیکر دختر کوچک خود را در آغوش کشیده و وداع آخر را با او می کند و یا ... را ببینیم و ذره ای از خود نپرسیم چرا سراسر جهان اسلام امروز نگاهشان به ایران است و صبرشان را و مقاومتشان را و جهادشان را به گفته خودشان و رهبرانشان آموخته از صبر و مقاومت و جهاد ملت و مردم و شهدای ایران دارند؟
و حرف تو بوی بی تفاوتی می دهد!
به تو بگویم ای عزیز برادرم و یا خواهرم
نمی توانی بی تفاوت بمانی حتی اگر حرفت بی تفاوتی ها و بی معرفتی ها و خیانت ها و رذالت ها و نفاق هایی باشد که در این سال ها دیده ای
که مطمئن باش ان وعدالله حق...
و مطمئن باش به صبح که قریب است...
و مطمئن باش از کشورت و مردمت که دستی بر سر دارند و عاقبت شان «یحبهم و یحبونه» است
و مطمئن باش این خاک است و این مردمند که أذلة علی المؤمنین عالم، هستند و خواهند بود و أعزة علی الکافرین، هستند و خواهد بود
و این نیاز به جهادی دارد که ترس در آن راهی ندارد که فرمود یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لاءم.
پس عزیزم حرفی از نیامدن نزن که اماممان غائب اما ناظر و راهمان طولانی اما نورانی است...
والعاقبة للمتقین